معاد شناسی
از مجموع روایات استفاده می شود که خداوند متعال پس از آنکه از ارواحی که آنها را با نور علم زنده کرد، تعهّد گرفت و نیز هنگامی که تعهّد گرفت از بدنهای ذرّه ای دارای روح و نور علم، بدن آدم را ـ به صورتی که در روایات آمده ـ از گِل آفرید. {بحار ج11 ص97} احتمال قوی دارد بدن آدم همهی بدنهای ذرّه ای که پیش از آن آفریده شده بودند، در برداشت؛ چنانکه بدنهای ما نیز (نسبت به نسل آینده) چنین است. پس آنگاه بدنهای ذرّه ای را، هنگامی آفرینش آدم ـ که بدنی بزرگ داشت ـ {این نکته در بعضی روایات آمده. بحار ج11 ص97} در صلب او گذاشت؛ سپس آن بدن را با دمیدن روحی که پیش از آن آفریده و دارای نور زندگی و علم بود، زنده کرد؛ سپس به فرشتگان دستور داد به آدم سجده کنند و پس از آنکه آدم از درخت ممنوعه خورد و از بهشت اخراج شد و به زمین فرود آمد، خداوند نسل او را در بیابانی بین مکّه و طایف به نام «روحا» از صلب او خارج ساخته و از آنان چون گذشته عهد و پیمان گرفت و این آخرین پیمان ذرّ است که پس از پیمان ذرّی است که در روایت معمّر آمده بود (در پایان مبحث ششم این فصل).
زیرا در بحار از تفسیر عیّاشی از ابوحمزهی ثمالی از امام محمّد باقر (ع) روایت نموده که حضرت فرمود: خداوند متعال در سایه هایی از فرشتگان، در زمین بر آدم فرود آمد. {رجوع شود به آنچه از علاّمه مجلسی در صفحهی * در توضیح این حدیث آمده} (یعنی فرمان و وحی او فرمود آمد) و او در بیابانی بین طایف و مکّه به نام «روحا» قرار داشت. در اینجا پشت آدم را دست کشید؛ سپس فرزندان او را که ذرّات ریزی بودند صدا زد. آنان نیز بیرون ریختند؛ چنانکه زنبور از کندو بیرون می آید. پس همگی بر کنارهی بیابان جمع شدند.
خداوند فرمود: ای آدم! اینها فرزندان تو هستند که از پشت تو بیرون آوردن، تا از ایشان بر پروردگاری خود و نبوّت محمّد ? تعهّد بگیرم؛ چنانکه در آسمان از ایشان پیمان گرفتم. آدم پرسید: چگونه همهی اینها در پشت من جای می گیرند؟ خداوند فرمود: ای آدم! با صنعت ظریف و قدرت نافذم! پرسید: پروردگارا! چه پیمانی از آنان می خواهی بگیری؟ پاسخ داد: تعهّد بر اینکه هیچ چیزی را برای من شریک نیاورند. پرسید: پروردگارا! پاداش کسی که تو را در این زمینه اطاعت کند، چیست؟ فرمود: او را در بهشت خود ساکن می نمایم. پرسید: جزای کسی که مخالف با تو کند، چیست؟ فرمود: او را در آتش خود وارد می کنم. آدم عرضه داشت: خدایا! به عدالت با ایشان رفتار نمودی و اگر آنان را حفظ نکنی، بیشتر آنان مخالفت فرمان تو را خواهند کرد. {بحار ج1 ص259}
و نیز در علل با سند متّصل از هشام بن سالم از حبیب سجستانی نقل نمود که شنیدم امام محمّد باقر (ع) می فرمود: وقتی خداوند عزّوجلّ نسل آدم را از پشت او بیرون آورد، تا بر ربوبیّت خود و نبوّت محمّد بن عبدالله ? بود؛ سپس خداوند جلّ جلاله فرمود: ای آدم! بنگر چه می بینی؟ آدم به فرزندان خود که همچون مورچه آسمان را پر کرده بودند، نگریست و گفت: پروردگار چقدر ذرّیّه و تبار من زیاد است برای چه کاری آنان را آفریدی؟ و منظورت از گرفتن تعهّد از آنان چیست؟ خداوند عزّوجلّ فرمود: برای اینکه مرا بپرستند و برای من شریکی نیاورند و به پیامبران من ایمان آورده و از آنان پیروی کنند... {علل الشرایع ج1 ص10 و به نقل از آن، بحار ج5 ص226}
گفتیم روح و بدن انسان هر دو از مادّهی آفرینش اشیاء دیگر آفریده شده اند و فرق بین روح و بدن، به لطافت، یا تراکم و عرضهای دیگر است. بنابراین ممکن است گاهی بعضی از ارواح متراکم شده و با چشم عادی دیده شود؛ چنانکه جنّ و فرشته این گونه هستند (1) و ممکن است بدن آن چنان لطیف شود، که دیده نشود.
از دلایل مطلب فوق، روایت محمّد بن مسلم از امام محمّد باقر (ع) و روایت احتجاج از امام صادق (ع) است (2) و نیز روایت شده که خداوندی متعال قلوب یا ارواح شیعیان را (تعبیر روایت مختلف است) از مادّهی اصلیِ بدنهای ائمّه ? آفریده است. (3)
البته اینکه روح، جسم لطیفی چون هوای متحرّک است (چنانکه در دو روایت گذشته به آن تصریح شده) منافات ندارد با اینکه دارای ویژگی های مادّی حیرت انگیزی باشد؛ چنانکه بدن که شکّی در جسمانیّت آن نیست، دارای ویژگی هایی است که فلاسفه و پزشکان متخصّص از شماره و فهم حقیقت آن ناتوانند. هرچند روح ویژگی هایی نیز دارد که با مادّیّت و جسمانیّت آن ناسازگار است؛ زیرا این ویژگی ناشی از نور علم، قدرت و کمالات غیر مادّی ضمیمهی آن است؛ که نه از جنس مادّه و نه جزء آن و نه صادر و متولّد از مادّه هستند. این فرق مهمّ بین روح انسان و اجسام لطیف و متراکم دیگر است؛ و گفتیم که انسان این نور غیر مادّی و مغایرت آن با روح را تا اندازه ای درک می کند.
چنانکه در بحث علم گفتیم، یکی از راههای فهم وجود این حقیقت و اینکه این نور بیرون از حقیقت انسان است و هرگز نمی تواند جزئی از او بشود، آن است که هنگام خواب و بی هوشی ما آن را از دست می دهیم و شاهد دیگر آنکه ما زمانی آن را نداشته و سپس آن را یافته ایم. این دریافت و فقدان و عمومیّت آن در همهی انسانها، ما را متوجّه می کند که ذات انسان تاریک و مرده است و حیات و شعور او از اوّل تا آخر عمر، به برکت این نور خارج از ذات انسان است. و هرگاه این نور را بیابد، عالم و وقتی آن را از دست بدهد، برای همیشه نادان؛ یا به صورت موقّت فراموش می کند. ولی دریافت این نور، با آمیخته شدن ذات انسان با این نور نبوده؛ چنانکه از دست دادنش با دوری و مفارقت مکانی نیست.
پس از روشن شدن مغایرت نور علم و کمال با حقیقت انسان، مغایرت آن با اشیایی که با حواسّ ظاهری درک می شود، روشن تر است؛ زیرا هرچه با حواسّ ظاهری درک می شود؛ خواه جوهر باشد یا عرض، ذاتش تاریک بوده و علم روشنی بخش و ظاهر کنندهی آنها، نور است.
همه این ها در معلومات بیرونی، یعنی محسوسات بود. و اما معلومات نفسانی درونی، یعنی تصوّرات آنها، نیز با نور خارج از ذات عالم کشف و ظاهر می شوند. این نکته برای کسی که نور علم را بشناسد، واضح است و چنانکه گذشت، دلیل بر همهی این مطالب، خود نور علم است؛ که ذاتش روشن و روشنگر غیر خود است و فقط معلّم در این زمینه باید شاگرد را به این مطلب توجّه دهد و یادآوری کند. او خودش این مطلب را در درون خود می یابد و راه دیگری برای اثبات این مطلب وجود ندارد.
برزخ، فاصلهی بین مرگ و روز قیامت است
هیچ تردیدی در زندگی روح در برزخ نیست بر این مطلب آیات شریفهی زیر دلالت می کند:
1. حتی اذا جاء احدهم الموت قال ربّ ارجعون * لعلّی اعمل صالحاً فیما ترکت کلاّ انّها کلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون؛ (آنها همچنان به راه غلط خود ادامه می دهند) تا زمانی که مرگ یکی از آنان فرا رسد، می گوید: پروردگارا! مرا بازگردانید؛ شاید در آنچه ترک کردم (و کوتاهی نمودم) عمل صالحی انجام دهم؛ (ولی به او می گویند) چنین نیست و این سخنی است که او به زبان می گوید (و اگر بازگردد، کارش همچون گذشته است). پشت سر آنان بزرخی است که تا روزی که برانگیخته شوند. (مؤمنون/99و100)
2. و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون؛ به کسانی که در راه خدا کشته می شوند، مرده مگویید؛ بلکه آنان زنده اند، ولی شما نمی فهمید. (بقره/154)
3. ولا تحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربّهم یرزقون * فرحین بما آتیهم الله من فضله و یستبشرون بالّذین لم یلحقوا بهم من خلفهم اَلاّ خوف علیهم و لا هم یحزنون * یستبشرون بنعمة من الله و فضل و انّ الله لا یضیع اجر المؤمنین؛ گمان مبر کسانی که در راه خداوند کشته شدند، مرده اند؛ بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. آنها به خاطر نعمتهایی که از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحالند و به خاطر کسانی که هنوز به آنها ملحق نشده اند (مجاهدان و شهیدان آینده) خوشوقتند (زیرا مقامات برجستهی آنها در آن جهان می بینند و می دانند) که نه ترسی بر آنان است و نه غمی خواهند داشت؛ و از نعمت و فضل خدا مسرورند (و می بینند) که خداوند پاداش مؤمنان را ضایع نمی کند. (آل عمران/171-169)
4. و من اعرض عن ذکری فانّ له معیشة ضنکاً و نحشره یوم القیمة اعمی؛ و هرکس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت و روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم. (طه/124)
شیخ بهائی در تفسیر این آیه می گوید: منظور آیه نمی تواند بدحالی آنان در زندگی دنیا باشد؛ زیرا بسیاری از کافران در دنیا زندگی پاکیزه، گوارا و گسترده ای دارند و بسیاری از مؤمنان، به عکس، زندگی سختی دارند؛ چنانکه در حدیث آمده است: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است... (پس باید منظور زندگی سخت و تنگ برزخی باشد). {اربعین شیخ بهائی ص259}
5. خداوند متعال دربارهی قوم نوح می فرماید: «اغرقوا فادخلوا ناراً؛ آنان غرق شدند و پس از آن به آتش داخل شدند». (نوح/25) زیرا اگر منظور دخول در آتش روز قیامت باشد؛ باید به جای «فاء»، «ثمّ» گفته می شد: «ثمّ ادخلوا ناراً» (پس باید منظور آتش برزخی باشد).
6. النار یعرضون علیها غدوّاً و عشیّاً و یوم تقوم السّاعة ادخلوا آل فرعون اشدّ العذاب؛ (عذاب آنها) آتش است که هر صبح و شام بر آن عرضه می شوند. و روزی که قیامت برپا شود، (دستور می دهد) خاندان فرعون را در سخت ترین عذابها وارد کنید! (غافر/46)
از امام صادق (ع) روایت است که فرمود: عذابی که در ابتدای این آیه اشاره شده است، مربوط به دنیا و قبل از قامت است؛ زیرا در قیامت صبح و شامی نیست. سپس فرمود: آیا نشنیدی این سخن خدای عزّوجلّ را که فرمود: و روزی که قیامت شود، (دستور می دهد) وارد کنید خاندان فرعون را در سخت ترین عذاب. {بحار ج6 ص286 از تفسیر قمی}
7. یوم یأت لا تکلّم نفس الاّ باذنه فمنهم شقیّ و سعید * فامّا الّذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق * خالدین فیها مادامت السموات و الارض الاّ من شاء ربّک انّ ربّک فعّال لما یرید * و اما الّذین سعدوا ففی الجنّة خالدین فیها مادامت السموات و الارض الاّ ما شاء ربّک عطائاً غیر مجذوذ؛ اما آنها که بدبخت شدند، در آتشند و برای آنان در آنجا ناله های طولانی هنگام دم بازدم است. جاودانه در آنجا خواهند ماند، تا آسمانها و زمین برپاست؛ مگر آنچه پروردگارت بخواهد؛ زیرا پروردگارت آنچه را بخواهد انجام می دهد. اما آنان که خوشبخت و سعادتمند شدند، جاودانه در بهشت خواهند ماند، تا آسمانها و زمین برپاستغ مگر آنچه پروردگارت بخواهد؛ بخشی که قطع شدنی نیست.
(هود/108-105)
8. جنّات عدن الّتی وعد الرّحمن عباده بالغیب انّه کان وعده مأتیّاً لا یسمعون فیها لغواً الاّ سلاماً و لهم رزق فیها بکرة و عشیّاً؛ وارد باغهای جاوادنی می شوند که خداوند رحمان بندگانش را به آن وعده داده است؛ هرچند آن را ندیده اند. مسلماً وعدهی خداوند تحقّق یافنی است. در آنجا هرگز گفتار لغو و بیهوده ای نمی شنوند. و جز سلام در آنجا سخنی نیست؛ و هر صبح و شام روزی آنان در بهشت مقرّر است.. (مریم/61و62)
امکان دارد به قرینهی دو روایت از تفسیر قمی بگوییم: منظور از این دو آیهی شریفه نیز بهشت و جهنمّی برزخی می باشد.
9. و جاء من اقصا المدینة رجل یسعی؛ (با ایمان) از دورترین نقطهی شهر با شتاب آمد. (یس/20)
مرحوم شبّر در تفسیرش فرموده: او حبیب نجّار است... «قیل ادخل الجنّة» خداوند پس از مرگ یا قتل حبیب نجّار به او فرمود: وارد بهشت شو. و این بشارتی بود که پیام رسانان الهی به او دادند. یا هنگامی که آنان تصمیم به قتل او گرفتند، او به صورت زنده به سوی بهشت (برزخی) برده شد. «قال یا لیت قومی یعلمون * بما غفرلی ربّی و جعلنی من المکرمین؛ (پس از آنکه وارد بهشت شد) گفت: ای کاش قوم من می دانستند که پروردگارم مرا آمرزیده و از گرامی داشتگان قرار داده است!» (یس/26و27) حبیب نجّار پس از دخول در بهشت آرزو می کند، ای کاش آنان حال او را در بهشت می دانستند، تا به چنین عاقبتی علاقه پیدا نکنند.
10. یا ایّتها النفس المطمئنّة * ارجعی الی ربّک راضیه مرضیّة * فادخلی فی عبادی * و ادخلنی جنّتی؛ هان ای جان آرامش یافته! به سوی پروردگارت بازگرد! در حالی که خشنود و پسندیده ای. پس در میان بندگانم داخل شو و بهتم در آی. (فجر/30-27)
11. فامّا ان کان من المقرّبین * فروح و ریحان و جنّة نعیم؛ اما اگر او (محتضر) از مقرّبان (خداوند) باشد؛ پس راحت و گل بهشت و پرنعمت برای او خواهد بود. (واقعه/88و89)
12. یثبّت الله الّذین آمنوا بالقول فی حیاة الدنیا و فی الآخرة؛ خداوند مؤمنان را بر عقیده و گفتار ثابت در زندگی دنیا و در آخرت استوار و محکم بود. (ابراهیم/27)
در اینجا آخرت، در مقابل شامل برزخ است؛ چنانکه تناسب آیه با دعایی که به مؤمن هنگام دفت تلقین می شود، بر این مطلب گواهی می دهد.
از طرفی روایات، دالّ بر حیات روح در برزخ از طریق سنّی و شیعه، و نیزآیاتی که درگذشته به حیات برزخی تفسیر شد، فراوان است و حاصل آن این است که وقتی روح از بیرون می رود و بدن در قبر گذاشته می شود، روخ از سر وارد شده و تا وسطهای بدن می رسد؛ آنگاه دو فرشته می آیند و از او می پرسند. {بحار ج6 ص202 باب 8} آنگاه از ناحیهی قبر فشار سختی بر او وارد می شود؛ و اگر میّت دفن نشده باشد، از هوا {بحار ج6 ص226} بر او فشار وارد می شود، و کمتر کسی از فشار قبر در امان می ماند. {بحار ج6 ص261 از کافی}
البته ظاهر روایات آن است که سؤال و فشار قبر نیست به بدن، پس از بازگشت مجدّد روح به بدن است؛ یا به صورتی که هیچ یک از اعضای بدن او حرکت نکند؛ زیرا خون در رگهای او منجمد شده است. (البته روایتی در این زمینه ندیده ام؛ ولی مقصود ما امکان علمی آن است) یا آنکه میّت در قبر می نشیند چنانکه در روایتی آمده است {بحار ج6 ص261 از کافی} و در بدن و قبر یا در چشم ناظران برزخی تصرّف و عملیاتی می کند که اهل دنیا نمی بینند میّت در چه حالی است و بر او چه می گذرد (شبیه این مطلب در معجزات ائمه ? روایت شده است).
آنگاه پس از سؤال و فشار قبر، بدن به صورت جسد روح بر می گردد؛ و روایت شده که بر اثر فشار قبر، دنده های میّت جابجا می شود (یعنی در هم فرو می رود). {بحار ج6 ص224 از تفسیر قمی ص244 از نهج البلاغه} و در بعضی روایات آمده است که بدن از ضربت گرز آهنین آن دو فرشته بر بعضی از کفّار، ذوب می شود؛ ولی پس از این مرحله، بقیّهی حوادث برزخ غالباً فقط با رو سرو کار دارد.
خلاصه آنکه اعتقاد به بقای روح و حیات آن در جهان برزخ، به دلیل آیات شریفهی گذشته و روایات متواتر، واجب است.