معاد شناسی
اوضاع انسان در برزخ
برزخ فاصله میان مرگ تا قیامت کبراست. از این رو به این فاصله زمانی برزخ گفته اند که حایل میان دو نشئه و دو نوع مختلف از زندگی است: زندگی دنیایی که ویژگی های آن را همه ما می شناسیم و زندگی آخرتی که در تبیین قرآنی زندگی ای است که جسم و ماده در آن معنا و مفهوم دیگری می یابد؛ زیرا قرآن بیان می دارد که در قیامت، زمین و آسمان به زمین و آسمانی دیگر تبدیل می شود: یوم تبدل الارض غیرالارض و السموات
قرآن بیان می کند که در آن نشئه و زندگی، هوا چنان معتدل است که از خورشید سوزان و یا سرمای سوزناک خبری نیست. میوه ها و خوراک های آنجا هرچند در برخی موارد شباهت هایی با این دنیا دارد ولی هم مانند دنیا می باشد و هم شباهتی ندارد. نوعی بقا و پایداری است که در دنیا مفهومی ندارد. در سوره های واقعه، انسان، قیامت، تکویر و بسیاری از سوره ها و آیات به مسأله ویژگی های آخرت پرداخته شده است.
اما برزخ چگونه نشئه و دنیایی است؟ به نظر می رسد که به خاطر حایل بودن، می بایست از ویژگی های دو نشئه دیگر برخوردار باشد. به این معنا که برخی از خصوصیات دنیایی مانند رشد و تکامل و بهره مندی از آن در این زندگی می بایست وجود داشته باشد، چنان که می بایست از نوعی ویژگی قیامتی نیز برخوردار باشد. عالم برزخ از آن جایی که، عالم دیگری است می بایست از خصوصیات خاص خود نیز برخوردار باشد. انسان هایی که در برزخ هستند نه اهل دنیا هستند و نه اهل آخرت. این عالمی است که قرآن به صراحت به وجود آن اذعان کرده است.
در تبیین قرآنی، کسانی به این عالم برزخ می روند که به مرگ طبیعی و یا اختیاری از این زندگی دنیایی بیرون رفته باشند. (مؤمنون آیه 23) این عالم تا زمانی برقرار است که رستاخیز برپا نشده باشد. با برپایی قیامت، نشئه دنیا و نیز برزخ پایان می یابد.
این که گفته شده کسانی به عالم برزخ می روند که به مرگ طبیعی و یا اختیاری دچار شده باشند، به این معناست که انسان می تواند به شکلی به این عالم برزخ وارد شود؛ زیرا عالمی است که در حال حاضر موجود است و انسان به آن رفت و آمد دارد؛ در بیان قرآنی آمده است که انسان هرگاه به خواب می رود جانش را خداوند می ستاند؛ در این زمانی که جانش ستانده می شود به عالم برزخ می رود؛ زیرا در این حالت انسان به نوعی مرگ می رسد که از آن به مرگ ناپایدار می توان تعبیر کرد.
توفی و یا مرگ کامل آن است که روح از تن بیرون رفته دیگر بازنگردد. این، نوعی رفت و آمد انسان به عالم برزخ است. ولی نوعی دیگر نیز وجود دارد که آن مرگ اختیاری است. فرد عارف کامل می تواند با اراده خویش، روح را از تن بیرون برد و به عالم برزخ وارد شود و سپس با اراده خود که در طول اراده الهی و به سخن دیگر اذنی خداوند است به تن بازگرداند. این مرگ اختیاری از آن همه نیست و تنها کسانی به آن دست می یابند که تقوای الهی پیشه کرده و مقامات انسانی را به تمام و کامل طی کرده باشند. در این حالت است که روح، این امکان را می یابد که از این نشئه به نشئه برزخ برود و بازگردد. البته رفتن انسان کامل به عالم برزخ و یا دیگر عوالم امری عادی است؛ زیرا انسان کامل حافظ همه حضرات (عوالم پنچ گانه) است و در همان حال که در عالم دنیاست در عالم برزخ و یا عوالم دیگر الهی سیر می کند و تا مراتب وجودی امکانی و کاملی خود پیش می رود.
روش دیگری که انسان به عالم برزخ می رود، مرگ است. وقتی انسان بمیرد (چه به مرگ طبیعی و یا قتل و خودکشی و مانند آن) به عالم برزخ می رود و در آن عالم می ماند و زندگی می کند: و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون و پیشاپیش ایشان برزخی است تا روزی که برانگیخته شود. (مؤمنون آیه 100)
در عالم برزخ تعیین جایگاه براساس اعمال هرکس براساس کاری که کرده است، از زندگی خاص آن جا بهره مند می شود؛ شهیدان و صالحان از زندگی بهشتی گونه برخوردار می شوند که قرآن از آن به ستایش یاد کرده و فرموده است: ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون؛ گمان نبرید کسانی که در راه خدا کشته و شهید شده اند مردگانند بلکه آنان زندگانی هستند که از روزی خدا بهره می برند (نساء آیه 69)
درباره مجرمان و تبهکاران و طاغیان نیز بیان می دارد که ایشان در عذاب برزخی گرفتارند و شبانه روز معذب هستند و وضعیتی سخت و دشوار را تا روز رستاخیز تجربه می کنند: مما خطیئاتهم اغرقوا فادخلوا نارا؛ به جهت گناهانشان غرق شدند پس در درون آتش درآیند. (نوح آیه25) این آتش دوزخ برزخی غیر از آتش دوزخ قیامت است. قرآن درباره وضعیت فرعون بیان می کند که هم اکنون هر بامدادان و شبانگاهان آتش بر او عرضه می شود و او را به آتش عذاب می کنند.
به هر حال انسان پس از مرگ به جهانی می رود که آن را جهان برزخ گفته اند. در آن جهان تا روز رستاخیز زندگی می کند و از نعمت های بهشتی گونه و یا عذاب های دوزخی گونه بهره مند می شود.
از آن جایی که برزخ جهان تکامل و رشد و بالندگی است، انسان از فواید باقیات صالحات و کارهای پسندیده و اعمال نیک خود بهره مند می گردد و از عذاب او کاسته می شود و راه رشد و بالندگی را طی می کند. اعمال نیک فرزندانش به او بهره می رساند و دستگیر او می گردد و بر کمالاتش افزوده می شود. چنان که اگر اعمالی بد و زشت برجا گذاشته باشد از آن نیز بهره مند می گردد و بر عذابش افزوده می شود. از این روست که گفته اند کارها و سنت های زشت و پسندیده برای آدمی در دنیا و برزخ و آخرت اثر دارد.
باشد که در دنیا با کارهای پسندیده و سنت های نیکو و باقیات صالحات (فرزند صالح، مدارس، مساجد و دیگر کارهای عام المنفعه) برای خود در دنیا و آخرت ره توشه های مفیدی بگذاریم تا در عالم برزخ از بهره های کامل آنها نیز برخوردار شویم.
برزخ در آموزه هاى قرآنى
در مقاله حاضر نویسنده، به تحلیل چگونگی برزخ و ویژگی های آن می پردازد و خواننده را با برخی جنبه های عالم برزخ که حائل میان دنیا و قیامت است با استناد به قرآن کریم آشنا می کند. با هم آن را می خوانیم.
برزخ از آن جا برای آدمی بااهمیت شد که مرگ را دید که او را از زندگی جدا می سازد و هستی او را به نابودی می کشاند. از این رو در جست وجوی مفهوم مرگ برآمد و در آن اندیشه و تأمل کرد تا به شناختی درباره مرگ دست یابد.
تلاش برای شناخت مرگ در حقیقت تلاش برای شناخت زندگی است و این که اصولا زندگی چیست و چرا این گونه به پایان می رسد. اگر مرگ به همان معنا و مفهومی باشد که انسان می بیند شاید زندگی نیز معنا و مفهوم خود را برای انسان از دست بدهد.
انسان برخلاف دیگر جاندارانی که با مرگ و نیستی دست و پنجه نرم می کنند، از حساسیت بالا و ویژه ای نسبت به زندگی و مرگ برخوردار است. او نمی تواند زندگی را این گونه که به نظر می رسد و در چشم او نمایان می شود بپذیرد. مدتی کوتاه که جان دارد و از متاع دنیا بهره می برد و ناگهان پیش از آن که از زندگی چیزی بفهمد سر به بالین ابدیت می گذارد و از دنیا می رود. دیگر نه رشدی و بالندگی هست و نه شور حیات و زندگی در رگ های تنش جاری است. گویی هرگز از مادر نزاده است و هرگز در این هستی گام نگذاشته است.
این مسئله زمانی دشوارتر می شود که مرگ کودکانی را می بیند که گرامی ترین در نزد اوست و این گونه پرپر شدن غنچه گل وجودش را می بیند و چاره ای از پذیرش آن ندارد. از این رو به زندگی به گونه دیگر می نگرد و در خشم می آید و می کوشد تا با طبیعتی که مرگ را همراه و همزاد زندگی آفریده و قرار داده است مبارزه کند.
تلاش های بی شمار او تاکنون نتیجه ای در بر نداشته و حتی نتوانسته است مرگ را زمانی اندک از خود دور سازد و به دیرپایی او بیافزاید. از این رو در اندیشه فرو رفت تا چاره دیگری بیاندیشد و این گونه است که برای معناداری زندگی و هدفمندی آن به تفکر و تأمل پرداخت.
هر چند تأملات او بیهوده نبوده است ولی چنگی هم به دل نمی زد؛ زیرا ابزارهای انسان در این حوزه بسیار محدود و معدود است. از این رو متافیزیک و دانش و فلسفه های ماورای طبیعی رونق یافت تا چرایی زندگی و مرگ را تفسیر کند. تفسیری که به ظاهر تفسیر هستی است و درحقیقت شناخت درد بی درمان مرگ و این که از کجا و برای چه و تا چه زمانی در این هستی آمده است و پس از مرگ به کجا می رود؟ این پرسش ها وی را واداشت تا دست به دامن فلسفه شود.
با این همه عقل انسانی هر چند که ابزاری کارآمد است ولی در بسیاری از عرصه ها از جمله در این حوزه شناختی، لنگ می زند و چون خری در گل می ماند و دستش به جایی بند نمی شود.
فلسفه تلاشی دینی از رنگ و لعاب انسانی است. انسان می کوشد تا دینی فلسفی برای خود بسازد و به کمک این دین عقلانی، خود را بشناسد و چاره مرگ را بکند. اگر مرگ را بشناسد بهتر می تواند از زندگی بهره برد و آن را چنان که می خواهد سامان دهد. ولی مشکل آن است که فلسفه عقلانی و این دین انسانی، ناتوان از شناخت مرگ چنان که باید و شاید است.
در این میانه است که دین های آسمانی با دلایلی ورای فلسفه عقلی نمایان می شوند عقل دینی کمک می کند تا عقل انسانی خود را بشناسد و با شناساندن توان و ظرفیت خود، تفسیری جدید از زندگی و مرگ ارایه می دهد. از این روست که پای خدا به عنوان آفریدگار و نیز پروردگار و نیز بازخواستگر به زندگی بشر باز می شود.
خدا کسی است که هستی را به هدفی آفریده است و همه را در یک فرآیند زمانی، تربیت و پرورش می دهد تا به کمال لایق خویش دست یابند و سپس آنان را که در مسیر قرار نگرفته و یا بیراهه رفته اند بازخواست می کند و در زمانی که پس از مرگ است و زندگی مجدد خواهد بود آنان را به کاری که کرده و یا نکرده اند مؤاخذه می نماید.
این گونه است که تفسیر جدیدی از هستی و زندگی و مرگ به دست می آید که برخلاف تفسیر دیداری اوست. این تفسیر بیشتر از آن که دیداری باشد شنیداری است. تفسیری است که با ظاهر دیداری، آن چنان هم خوانی ندارد ولی تفسیر معناداری است که می توان به زندگی و مرگ مفهومی جدیدی بخشید. با این تفسیر دیگر مرگ که همزاد زندگی است آن چنان وحشتناک به شمار نمی آید و به معنای پایان زندگی و حیات نیست، بلکه آغاز راهی دیگر و زندگی و حیاتی برتر است.
آدمی پس از مرگ به کجا می رود؟ اگر چیزی به نام روح در انسان است که با مرگ نمی میرد و باقی و برقرار است و تنها این جسم ها از هم می پاشد و نیست می شود و آن روح و جان هم چنان با انسجام و وحدت باقی است در کجاست؟
دین پاسخ می دهد که انسان پس از مرگ دوباره در روز رستاخیز به زندگی باز می گردد و این مدت که به نظر بس دراز و بلند و دیرپای است مدتی نیست که بتوان نادیده گرفت. اکنون این پرسش مطرح می شود که تا بازگشت دوباره انسان به زندگی دیگر که در روز رستاخیز است انسان و آن روح جدا شده از تن به کجا می رود و چه می کند؟
این جاست که دوباره دین به ارایه تحلیل شناختی دیگری می پردازد و بیان می دارد که انسان در این مدت و در طول این فاصله زمانی در عالمی میان این دنیا و آخرت به نام عالم برزخ است. حال عالم برزخ چیست؟ در این نوشتار تلاش می شود تا عالم برزخ بر پایه تفسیر وحیانی و آیات قرآنی باز شناسایی و معرفی شود. این بازخوانی از آن رو صورت می گیرد که به زندگی پس از مرگ ما بلکه به زندگی کنونی ما نیز معنا و مفهوم تازه ای می بخشد و ما را از نوعی دغدغه و ترس پنهان رهایی می سازد.
نقشی که عالم برزخ در زندگی امروز ما در این کره خاکی بازی می کند کم تر از نقش قیامت و بازخواست نیست. همان گونه که دین و مسئله خدا و پروردگار و رستاخیز زندگی کنونی ما را آن چنان تحت تأثیر قرار داده که بدون آن می بایست فهم دیگر و حتی دنیای دیگر می داشتیم، مسئله برزخ نیز از چنین جایگاه مهم و اعتبار ارزشی والا برخوردار است. از این رو مسئله برزخ نه مسئله فردای ما بلکه همانند معاد و رستاخیز مسئله امروز ماست؛ زیرا نقش مهم و تأثیرگذاری نه تنها در شناخت ما نسبت به خود و هستی بلکه در رفتار و کردار ما دارد.
برزخ در لغت به معنای مانع میان دو چیز است. از زمان مرگ تا زمان قیامت در اصطلاح قرآنی برزخ نامیده می شود.
انسان هایی که در این دنیا زندگی می کنند به جهت فقدان ابزارهای شناختی در این حوزه، نمی توانند از برزخ آگاه شوند و از این رو چون بیرون از دایره شناخت عادی آنهاست به انکار آن روی می آورند. (بقره آیه 154).
قرآن از مومنان می خواهد که به عالم برزخ به عنوان عالم غیب ایمان بیاورند و با توجه به این ایمان، رفتار و کردار خود را تنظیم کنند. (همان و نیز آل عمران آیه 169)
قرآن درباره آغاز و انجام برزخ می فرماید: حتی اذا جاء احدهم الموت... و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون؛ هرگاه زمان مرگ یکی فرا رسد.... و از پس مرگشان برزخ است تا روزی که برانگیخته می شوند. (یس آیه 26) قرآن در این آیه هم آغاز برزخ را که مرگ است و هم پایان آن را که قیامت است مشخص کرده است.
در آیه 55 و 56 سوره روم نیز به آغاز و پایان برزخ و صراحت اشاره شده است که نشان می دهد این فاصله زمانی به گونه ای است که در نگاه انسانی بسیار کوتاه می نماید؛ زیرا برپایه گزارش آیه فوق هنگامی که برانگیختگان روز رستاخیز برمی خیرند سوگند یاد می کنند که آنان زمان بسیار کوتاهی (ساعتی به مفهوم عام آن) بیش درنگ نکرده اند. این درنگی که درعالم برزخ است تا رستاخیز می باشد و هر چند که از نگاه ما بسیار طولانی است.
قرآن تبیین می کند اهل برزخ وقتی به زندگی خود درعالم برزخ می نگرند و از نظر زمانی با زندگی دنیایی می سنجد زندگی دنیایی را بسیار کوتاه می یابند و زندگی در برزخ را طولانی بر می شمارند (یونس آیه 45 و اسراء آیه 52 و مؤمنون آیه 112 و 114). به نظر آنان همه زندگی دنیایی ایشان به اندازه یک روز بیشتر نبوده است.
انسان درعالم برزخ زنده می شود و تا زمان رستاخیز در آن زیست می کند. (غافر آیه 11) مجمع البیان بر این باور است که مراد از دوباره زنده شدن، یکی زنده شدنی است که درعالم برزخ پس از مرگ رخ می دهد و دیگری زنده شدن دوباره ای است که در هنگام رستاخیز رخ می دهد و از این جهت می توان گفت که هر انسانی به طور عام (البته ممکن است استثنایی هم وجود داشته باشد) دوباره زنده می شود و دوباره می میرد. (مجمع البیان ج 7 و 8 ص 804) به این معنا که مرگ نخست در همین دنیا رخ می دهد و درعالم برزخ زنده می شود و دوباره در همان عالم برزخ می میرد و در قیامت زنده می شود. دراین تفسیر، به دنیا آمدن نخست مطرح نمی شود زیرا به معنای احیا و زنده کردن تلقی نمی شود؛ چون احیا و اماته برای موجودی مرده و زنده به کار می رود نه برای دنیا آمدن و زنده شدن نخستین. به هرحال از آیه 11 غافر برمی آید که انسان درعالم برزخ دوباره دچار مرگ می شود و از آن دنیا و عالم میانی نیز با مرگ به عالم قیامت و رستاخیز منتقل می شود. (مجمع البیان همان و نیز المیزان ج 17ص 313 و تفسیر الصافی ج6 ص295)
زندگی در برزخ ویژگی های خاص خود را دارد. قرآن در آیات چند به این ویژگی ها پرداخته است. یکی از ویژگی های عالم برزخ داشتن روز و شب است. هرچند که قرآن به کیفیت آن نپرداخته است ولی می توان دریافت که شباهتی با روز و شب دنیایی دارد ولی ممکن است که طول و زمان آن با زندگی دنیایی تفاوت داشته باشد. خداوند می فرماید: النار یعرضون علیها غدوا و عشیا و یوم تقوم الساعه ادخلوا آل فرعون اشد العذاب؛ هر بامدادان و شبانگاهان آتش دوزخ بر آنان عرضه می شود و هنگامی که قیامت برپا می شود گفته می شود که آل فرعون را در عذابی دردناک وارد کنید. (غافر آیه 46)
از دیگر ویژگی های برزخ پرسش و پاسخ از اعمال دنیایی انسان است (ابراهیم آیه 27)
از این رو انسان براساس عملکرد خود، در آن جا به بهشت برزخی یا دوزخ برزخی درمی آید. اگر عملکرد انسان بر پایه آموزه های وحیانی باشد دربهشت برزخی از هرگونه آسایش و نعمت های مشابه دنیا و بهتر برخوردار می گردد که درآیات چندی به آن اشاره شده به عنوان نمونه از گروه هایی چون شهیدان (آل عمران 169 و 170)، مقربان به خدا (واقعه آیه 88 و 89) و یا اشخاص خاصی چون حبیب نجار (یس آیه20 و 26) یاد شده که از بهشت برزخی بهره مند می گردند. درمقابل بیان می کند که چگونه اصحاب شمال و کافران تکذیب گر و گمراه در عالم برزخ گرفتار دوزخ و آتش آن هستند (واقعه آیات 90 تا 93) و یا فرعون و آل او در دوزخ برزخی چگونه معذب می باشند (غافر آیه 45 و 46)
از ویژگی های بهشت برزخی مشابهت آن با بهشت رستاخیز است از این رو ساکنان آن از امکاناتی برتر از زندگی دنیایی برخوردار می باشند و هرگز گرفتار حزن و اندوه نمی شوند (آل عمران 169 و 170) آنان در بهشت برزخی خوشحال وشادمان و از عطایا و نعمت های الهی برخوردار می باشند (همان) آنان همچنین در آن جا از آسودگی خاطر برخوردار بوده و از فضل الهی بهره مند هستند. (محمد آیه 4 و 5 و نیز همان)
درمقابل در دوزخ برزخی نیز شرایط سختی وجود دارد و افراد در آن، گرفتار انواع و اقسام عذاب های دردناک هستند.
عذاب های برزخی ویژه دوزخیان عبارتند از آب های داغ و جوشان (واقعه آیه 92 و 93) آتش (نوح آیه 25 و 26) اهانت و خفت (انعام آیه 93) ناخوشایندی و بدی آن (غافر آیه 45 و 46)
اهالی برزخ از وضعیت خودآگاهی کامل دارند و فرشتگان، مجرمان را از محرومیت از رحمت الهی آگاه می سازند (فرقان آیه 22)
غیر ازکسانی که می میرند کسان دیگری نیز به عالم برزخ می روند، از این رو می توان گفت که برزخ عالمی است که امکان ورود به آن حتی برای کسانی که نمرده اند نیز فراهم است. قرآن با آن که به صراحت بیان می کند که حضرت عیسی(ع) نمرده یا کشته نشده است و تنها روح او به عالم بالا برده شده است با این همه ازحضور آن حضرت درعالم برزخ سخن می گوید. (مریم آیه 30 و 33)
به هرحال عالم برزخ عالمی است که پس از مرگ برای بیشتر مردمان آغاز می شود و انسان دوباره در آن زنده شده و به زندگی جدیدی وارد می گردد و گویا مدتی بیش از زمان دنیایی در آن عالم به سر خواهدبرد و این که برخی و یا بیشتر آنان دوباره مبتلا به مرگ دیگری خواهندشد که با قیامت، دوباره زنده می شوند.
http://www.maarefquran.com/Files/fullInfo.php?session=2&id=293
نشانههای رستاخیز در قرآن
در قرآن کریم برای برپایی قیامت و وقوع رستاخیز نشانههایی ذکر گردیده است، که از آنها به «اَشْراطُ السَّاعه» تعبیر میشود. این نشانهها عبارتند از یک سلسله حوادث سهمگین و مهیب که در جهان طبیعت رخ داده و پایان یافتن عمر دنیا، و فرارسیدن عالم آخرت را اعلان میدارند. در اینجا برخی از این نشانهها را با بهرهگیری از آیات قرآنی مورد بررسی قرار میدهیم:
1. وضع آسمان در پایان عمر جهان
وضعیت آسمان در لحظه پایانی عمر جهان در آیات مختلف قرآن با تعبیرهای گوناگون بیان گردیده است. این تعبیرها عبارتند از:
1. اِنْشِقاق (پاره پاره شدن): «إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ».[1]
2. انْفِطار (بریده شدن): «إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ».[2]
3. انْفِتاح (گشوده شدن): «وَ فُتِحَتِ السَّماءُ فَکانَتْ أَبْواباً».[3]
4. اِنْفراج (شکافته شدن): «وَ إِذَا السَّماءُ فُرِجَتْ».[4]
5. اَنْطواء (پیچیده شدن): «یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ».[5]
6. مورٌ (اضطراب، تموج): «یَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً».[6]
7. مَهُل (فلز مذاب): «یَوْمَ تَکُونُ السَّماءُ کَالْمُهْلِ».[7]
8. دُخان (دود): «یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ».[8]
9. دهان (روغن مذاب): «فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَکانَتْ وَرْدَهً کَالدِّهانِ».[9]
10. وَرْدَهً (گل سرخ): «فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَکانَتْ وَرْدَهً کَالدِّهانِ...».[10]
11. کشط (کندن، زایل کردن): «وَ إِذَا السَّماءُ کُشِطَتْ».[11]
مفاد آیات یاد شده این است که به هنگام وقوع رستاخیز، آسمان از جای برکنده شده و دچار نوعی تموج و حرکت مضطرب گردیده و پارهپاره و شکافته میشود، و بسان گل سرخ فام و روغن و فلز مذاب نمایان میگردد، و سرانجام به شکل دود گردیده و در هم پیچیده شده و از نظرها محو میگردد.
نکته قابل توجه این است که قرآن وضع آغازین و پایانی آسمان را یکسان دانسته و از آن به دخان (دود) تعبیر آورده است؛
زیرا درباره وضع آغازین آسمانی میفرماید:
«ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ».[12]
ـ آنگاه قصد آفرینش آسمان را نموده که به شکل دود بود.
و درباره وضع پایانی آسمان میفرماید:
«یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ».[13]
ـ روزی که آسمان به سان دود نمایان گردد.
2. وضع زمین به هنگام وقوع رستاخیز
قرآن کریم وضعیت زمین را در لحظه پایانی عمر دنیا با استفاده از واژهها و عبارتهای مختلف بیان نموده است:
1. زلزال (لرزش): «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها».[14] و «إِنَّ زَلْزَلَهَ السَّاعَهِ شَیْءٌ عَظِیمٌ».[15]
2. تشقق (شکافتگی): «یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنا یَسِیرٌ».[16]
3. انداک (فروپاشیدگی، محو شدن): «إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا».[17]
4. رج (حرکت شدید، تزلزل و اضطراب): «إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا».[18]
5. مد (کشیدن، صاف کردن): «إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ».[19]
وضعیتی را که آیات یاد شده برای زمین در لحظه برپایی قیامت ترسیم نموده، چنین است: لرزش سختی زمین را فرامیگیرد، و آنچه سطح زمین را فرا گرفته، فروپاشیده و محو میگردند، زمین شکافته میشود و مردگان از آن بیرون میآیند و در سرای آخرت محشور میشوند.
3. وضع خورشید، ماه و ستارگان به هنگام رستاخیز
در آیات قرآن در مورد وضعیت خورشید، ماه و ستارگان در لحظه برپایی قیامت واژهها و تعبیرهای زیر به کار رفته است:
1. تکویر (در هم پیچیدن): «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ»[20] در هم پیچیده شدن خورشید کنایه از محو و زایل شدن روشنایی آن است.
2. خَسُف (محو، تاریکی): «وَ خُسِفَ الْقَمَرُ».[21]
3. جمع (مقارنت مکانی یا زمانی دو چیز): «وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ».[22]
در پاسخ این پرسش که «مقصود از جمع میان خورشید و ماه چیست؟» اختلاف نظر وجود دارد برخی گفتهاند:
مقصود این است که نور هر دو زایل شده و تاریک میگردند.
بعضی گفتهاند: مراد این است که هر دو از مغرب طلوع میکنند.[23]
احتمال سوم این است که منظور این باشد که هر دو در یک نقطه به یکدیگر برخورد میکنند این احتمال دو مؤید دارد:
یکی اینکه: معنای حقیقی کلمه جمع، مقارنت دو چیز در یک مکان یا در یک زمان است.
دیگر اینکه: وضعیت کنونی آنها در لحظه برپایی قیامت دگرگون خواهد شد: ـ یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ [24]ـ و این حکم شامل کرات آسمانی نیز میشود. و وضعیت کنونی خورشید و ماه این است که هیچگاه آن دو با یکدیگر برخورد نمیکنند. «لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ».[25]
4. طَمُس (محو و زایل شدن): «فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ».[26]
5. انکدار (فرو ریختن، تاریکی): «وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ».[27]
6. انتثار (واژگون شدن): «وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ».[28]
وضع دریاها و کوهها در لحظه پایانی عمر جهان
از میان پدیدههای زمینی آنچه دگرگونی آن به عنوان نشانه برپایی قیامت مورد توجه قرآن واقع شده است، دریاها و کوهها میباشند. ممکن است علت آن عظمت و چشمگیر بودن این دو پدیده، زمینی بوده باشد که دگرگونی وضعیت آنها بیش از هر پدیده دیگری میتواند نشانه بر فرارسیدن قیامت کبری باشد، لذا از آنجا که کوهها در این جهت نقش تعیین کنندهتری دارند، بیشترین آیات این قسمت به آنها اختصاص دارد. قرآن کریم وضعیت دریاها را با واژههای: سجْر (انباشته و پر شدن)، و فَجْر (شکافته شدن) بیان نموده و فرموده است:
«وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ».[29]
ـ هنگامی که دریاها انباشته و پر گردند.
«وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ».[30]
ـ هنگامی که دریاها شکافته شوند.
واژه «سجر» به معنای پر شدن و انباشته گردیدن چیزی است، و تنور مسجور، یعنی تنور انباشته از آتش.[31] و «تفجیرُ الماء» یعنی جدا شدن قسمتهایی از آب و فرو آمدن بر قسمتهای دیگر، که نتیجه آن انباشتگی و افزایش آب میباشد. بنابراین، مقصود از تفجیر دریاها در لحظه وقوع قیامت این است که فاصلههای میان دریاها برداشته میشود، و همگی به صورت یک دریای انباشته و متلاطم نمایان میگردند.[32]
همانگونه که یادآور شدیم بیشترین آیات این قسمت، مربوط به وضعیت کوهها در لحظه پایانی عمر جهان است: آیات و واژههای مربوط به کوهها عبارتند از:
1. عِهْن منفوش (پشم زده شده): «وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ.»[33]؛ کوهها بسان پشم زده شده مبدل خواهند شد.
2. نَسُف (کنده شدن): «وَ إِذَا الْجِبالُ نُسِفَتْ».[34]
3 و 4 و 5. رجُف (حرکت شدید، اضطراب) کَثیب (تل خاک)، و مهیل (زیر و زبر شدن): «یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ کانَتِ الْجِبالُ کَثِیباً مَهِیلاً.»[35] روزی که زمین و کوهها به شدت حرکت کرده و کوهها بسان تلی از خاکِ زیر و زبر شده، نمایان خواهند شد.
6. سیر (حرکت): «وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ.»[36]، «وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبالَ.»[37] و «تَسِیرُ الْجِبالُ سَیْراً.»[38]
7. سراب (آب نما، آب پنداری): «وَ سُیِّرَتِ الْجِبالُ فَکانَتْ سَراباً».[39]
کلمه سراب به معنای آب خیالی و پنداری است: ولی به گونه مجاز بر هر چیزی که واقعیت نداشته و توهم شود که دارای واقعیت است اطلاق میشود، و مقصود از کلمه سراب در آیه فوق همین معنا است.
8 و 9. بس (متلاشی، ریزه ریزه) وهباء منبت (غبار پراکنده): «وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا، فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا.[40]»؛ و کوهها به نوعی متلاشی و ذره ذره میگردند و به غبارهای پراکنده مبدل میشوند.
10. دکّ (قطعه قطعه شدن): «وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّهً واحِدَهً.[41]»؛ زمین و کوهها از جای برداشته شده، و یک باره متلاشی و خرد میگردند.
آری، این است سرنوشت کوهها در پایان عمر دنیا، کوههایی که در صلابت و استواری ضرب المثل هستند، و ستونهای محکم و ثابت زمین به شمار آیند، و بسان میخهایی آهنین تعادل زمین را حفظ میکنند: «وَ الْجِبالَ أَوْتاداً»[42] و «وَ الْجِبالَ أَرْساها»[43]، آنگاه که عمر دنیا به پایان میرسد به شدت از جای برکنده شده و به صورت مضطرب غیر متعادل به حرکت درآمده، و متلاشی و قطعه قطعه شده و به تلی از خاک زیر و زبر شده مبدل گردیده، و سرانجام به صورت ذرات غبار پراکنده میشوند، و جز سرابی از آنها باقی نمیماند.
فرجام این حوادث مهیب کیهانی در آسمان و زمین این است که همه دستگاههای فعال نظام این جهان از کار باز ایستاده، و جهان در یک لحظه، در تاریکی وحشتناک و غمانگیزی فرو میرود، و به این ترتیب طومار حیات دنیوی در هم پیچیده میشود؛ ولی دیری نمیانجامد که زمین به نور دیگری جز نور خورشید و ماه و ستارگان روشن میگردد: ـ (وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها) ـ و قیامت برپا شده، و نامههای اعمال به دست بندگان داده میشود: (وَ وُضِعَ الْکِتابُ)، و پیامبران و شهیدان در صحنه قیامت حاضر میگردند: (وَ جِییءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ) و سرانجام، دادگاه عدل الهی برپا میگردد: «وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ».[44]
[1] . انشقاق/ 1. نیز به آیات 37 سوره الرحمن، سوره الحاقه و 25 سوره فرقان رجوع شود. [2] . انفطار/ 1.
[3] . نبأ/ 19[4] . مرسلات/ 9. [5] . انبیاء/ 104، زمر/ 67. [6] . طور/ 9. [7] . معارج/ 8. [8] . دخان/ 10. [9] . الرحمن/ 37.
[10] . الرحمن/ 37. [11] . تکویر/ 11. [12] . فصلت/ 11. [13] . دخان/ 10. [14] . زلزال/ 11. [15] . حج/ 1. [16] . ق/ 44.
[17] . فجر/ 21. [18] . واقعه/ 4. [19] . انشقاق/ 3. [20] . تکویر/ 1. [21] . قیامت/ 8. [22] . قیامت/ 9. [23] . مجمع البیان، ج 5، ص 395. [24] . ابراهیم/ 48. [25] . یس/ 40؛ منشور جاوید، ج 9، ص 261. [26] . مرسلات/ 8. [27] . تکویر/ 2. [28] . انفطار/ 3.
[29] . تکویر/ 6. [30] . انفطار/ 3. [31] . مجمع البیان، ج 5، ص 442. [32] . همان،ص 449ـ448. [33] . قارعه/ 5. [34] . مرسلات/ 10.
[35] . مزمل/ 14.[36] . تکویر/ 3. [37] . کهف/ 47. [38] . طور/ 10. [39] . نباء/ 20. [40] . واقعه/ 6ـ5. [41] . حاقه/ 14. [42] . نباء/ 7. [43] . نازعات/ 32. [44] . زمر/ 69.