معاد شناسی
در ابتداى این نوشتار بیان شد که یکى از مسائلى که شناخت آن سرنوشت ساز و تعیین کننده نفى یا اثبات آن هر یک جهت و خط مشى انسان را به گونه خاصى مشخص مى نماید ، انسان شناسى است، اگر در شناخت انسان ، انسان موجودى فانى و داراى زندگى موقّت دنیوى شناخته شود و آشکار گردد که براى انسان پس از زندگى دنیا زندگى دیگرى نیست و با مردن نابود مى گردد ، طبیعى است که خط مشى انسان و گونه زندگى بشر در این زندگى دنیوى غیر از هنگامى است که انسان موجودى باقى و داراى زندگى دیگر شناخته شده باشد و در صورتى که زندگى دیگرى باشد راحت یا رنج بعد از این زندگى اش مربوط به چگونگى اعمال او در دنیا است .
در این شناخت صرف نظر از آن که در فطرت انسان میل به بقاء است و این خود از نظر جمعى از محققان گواه بقاء انسان و زندگى دیگر و تداوم حیات او است (1) با توجه به شناخت هستى (خداشناسى) و اثبات نیاز موجودات به حقیقتى قائم بالذات و آگاه و توانا و با توجه به برنامه هدایت که از طرف خداوند جهان با فرستادن پیامبران و اوصیاء انجام گرفته است و براى مردم وظائف گوناگون در سطوح مختلف زندگى شان مقرر گردیده است ، مسأله زندگى بعد از مرگ بحکم عقل و نقل قطعى و ضرورى به شمار مى آید .
مسأله معاد و اصل زندگى بعد از زندگى دنیا ، با توجه به مسائل قبلى (توحید و نبوّت و امامت) و صرف نظر از فطرت و سرشت و علاقه مندى انسان به بقاء ، از دو طریق اثبات مى شود .
1 ـ عقل
2 ـ نقل
دلیلهاى عقلى بر لزوم زندگى پس از مرگ که در قرآن کریم نیز به آن اشاره شده است بصورتهاى زیر تذکر داده مى شود .
الف ـ عدالت خداوند لزوم زندگى پس از مرگ را ثابت مى کند .
تردیدى نیست که دوران زندگى بشر همراه با مهلت است زیرا از جمله سنتهاى خداوند متعال ، سنت مهلت مى باشد تا آنجا که گروهى از افراد بشر تا آخرین نفس زندگى خود ، به ظلم و ستم اشتغال دارند و از هیچ گونه ظلمى پرهیز ندارند و گروهى مظلوم و تا آخرین لحظه زندگى در حال محرومیت و ستمکشى و مظلومیت بسر مى برند .
با توجه به این سنت الهى اگر پس از زندگى دنیا زندگى دیگرى نباشد و زندگى انسان با مردن تمام شود و عالم دیگرى نباشد (تا هر کس به جزاى کار خود برسد) با عدالت خداوند متعال منافات دارد .
بنابراین عدل خداوند ایجاب مى کند که پس از زندگى دنیوى زندگى دیگرى باشد تا به حساب همگان رسیدگى شود . در بسیارى از آیات شریفه قرآن به دلیل عقلى فوق تذکّر داده شده است، بعضى از آن آیات آیه هاى زیر است .
1«ـ «اَمْ نَجْعَلُ الَّذِیْنَ آمَنُوْا وَعَمِلُوْا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدینَ فِىْ الأَرضِ اَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِیْنَ کَالْفُجّارِ (2)
آیا کسانى که ایمان دارند و کارهاى نیک انجام داده اند مانند کسانى که در زمین فساد نموده اند نزد ما یکسان مى باشند و یا آن که پرهیزگاران را مانند بدکاران قرار مى دهیم (هرگز چنین نخواهد بود بلکه در عالم آخرت هر یک به نتیجه کار خود خواهند رسید) .
2 ـ «اَمْ حَسِبَ الَّذِیْنَ اِجْتَرَحُوْا السَّیئَاتِ اَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِیْنَ آمَنُوْا وَعَمِلُوْا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما یَحْکُمُوْنَ» (3)
آیا گمان کرده اند آنان که کارهاى زشت انجام داده اند با آنان که ایمان دارند و کارهاى نیک انجام داده اند نزد ما یکسان مى باشند و در مرگ و زندگى برابر خواهند بود (این چنین نیست) و چنین پندارى زشت و باطل است .
ب ـ اگر زندگى دیگرى پس از زندگى دنیا نباشد و انسانها با مردن فانى و نابود گردند و زندگى آنان به همین زندگى موقت پر فراز و نشیب خاتمه پیدا کند بر خلاف حکمت بوده و چنین خلقتى حکیمانه نخواهد بود .
و چون خداوند متعال حکیم است و تمامى کارهاى پروردگار حکیمانه است لازم است که پس از زندگى دنیا زندگى دیگرى باشد .
توضیح: بدیهى است که زندگى افراد بشر در دنیا همراه با رنج و راحت و فراز و نشیب و حوادث مختلف است و نیز بدیهى است که انسان موجود بسیار مستعد و شگفت انگیز و قابل پیشرفت و تکامل و ممتاز به قدرت انتخاب و اراده است . و روشن است چنین موجود مستعد ، اگر هدف و غایتى در خلقت آن نباشد و در همین زندگى دنیوى زندگى اش خاتمه پیدا کند خلقت او لغو و بدون حکمت خواهد بود و چون خداوند حکیم است خلقتى این چنین لغو از او انجام نگیرد بنابراین باید پس از زندگى دنیا زندگى دیگرى باشد تا خلقت انسان حکیمانه باشد .
در قرآن کریم مکرّر ارشاد به دلیل عقلى فوق شده است . بعضى از آن آیات ، آیات ذیل مى باشد .
1 ـ «وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّمواتِ وَ الأَرْضَ بِالحَقِّ وَ لِتُجْزى کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَهُمْ لا یُظْلَمُوْنَ» (4)
خداوند متعال آسمانها و زمین را به حق آفریده است (بر اساس حکمت) تا پاداش دهد هر کسى را به آن چه انجام داده است و به مردم ظلم نخواهد شد .
2 ـ «اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ انَّکُمْ اِلَیْنا لا تُرْجَعُوْنَ (5)
آیا گمان مى کنید که ما شما را بیهوده و باطل آفریده ایم که به سوى ما بازگشت ندارید .
و سلطان المحققین خواجه نصیر الدین طوسى رحمه الله فرموده است :
«ووجوب ایفاء الوعد والحکمة یقتضی وجوب البعث» (6)
وجوب وفاء به وعده و حکمت الهى اقتضاء مى کند وجوب روزگار قیامت را .
دلیلهاى نقلى که اثبات عالم آخرت را مى نماید بسیار و به گونه اى است که شمارش آنها دشوار و مشکل است و تا آنجا از قطعیت برخوردار است که مسئله معاد در اسلام از مسائل بدیهى و ضرورى اسلامى مى باشد و منکر آن از مسلمانان محسوب نخواهد شد و در قرآن کریم مسئله معاد در ردیف ایمان به خداوند آمده است .
بخشى از آیات که در مورد اصل معاد و زندگى بعد از زندگى دنیا دلالت دارد تذکر داده مى شود :
1 ـ «الم* ذلکَ الکِتابُ لا رَیْبَ فیِه هُدىً لِلْمُتَّقِینَ * الَّذینَ یُؤمِنُوْنَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیْمُوْنَ الصَّلوةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُوْنَ* وَ الَّذِینَ یُؤمِنُوْنَ بِما اُنْزِلَ اِلَیْکَ وَ ما اُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالاخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ» (7)
2 ـ «لَیْسَ البِرَّ اَنْ تُوَلُّوا وُجُوْهَکُمْ قِبَلَ المَشْرِقِ وَ المَغْرِبِ وَ لکِنَّ البِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الیَوْمِ الآخِرِ وَ المَلائِکَةِ وَ الکِتابِ وَ النَبِیّنَ» (8)
خداى تعالى در آیه فوق نیکى را در ایمان به خداوند و ایمان به عالم آخرت (معاد) و ایمان به فرشتگان و کتاب و پیامبران و انجام وظائف عبادى و اجتماعى و اخلاقى که در تتمه آیه آمده، اعلام فرموده است .
3 ـ «اِذا زُلْزِلَتِ الاَرْضُ زِلْزالَها* وَ اَخْرَجَتِ الاَرْضُ اَثْقالَها* وَ قالَ الاِنْسانُ ما لَها* یَوَمَئِذٍ تُحَدِّثُ اَخْبارَهَا* باَنَّ رَبَّکَ اَوْحى لَها* یَومَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ اَشْتاتاً لِیُرَوْا اَعْمالَهُمْ* فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْرَاً یَرَهُ* وَ مَنْ یَعْمَلْ مُثْقالَ ذَرَّةٍ شَرَّاً یَرَه» (9)
در این سوره مبارکه از جریان حوادث قبل از قیامت و معاد و بعد از آن خبر داده شده و تمامى این سوره مربوط به مسئله معاد مى باشد .
4 ـ «ءَاِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ* قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الاَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ» (10)
آیا ما پس از آن که مردیم و تبدیل به خاک شدیم(زنده خواهیم شد) این بازگشت و زنده شدن بعید است ! (آنگاه قرآن کریم در مقام جواب مى فرماید) ما به آنچه زمین از آنها بکاهد کاملاً آگاهیم و نزد ما کتابى است که بر همه چیز حفاظت مى کند .
این آیه شریفه، در جواب کسانى که زندگى پس از مرگ را بعید مى شمرند ، با توجّه دادن به علم خداوند که هیچ ذرّه اى ، از علم او غائب نیست و با توجه دادن به قدرت حضرت حق ، که همه چیز تحت حفاظت او است، معاد را اثبات و بعید شمردن آن را نفى مى کند .
5 ـ «وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَ نَسِىَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِى العِظامَ وَ هِىَ رَمِیْمٌ* قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِى أَنْشَأَهَا اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیْمٌ» (11)
و براى ما مثلى زد که گفت این استخوانهاى پوسیده را باز چه کسى زنده مى کند؟ بگو آن خدایى زنده مى کند که اول بار به آنها حیات بخشیدو اوست که به هر خلقتى آگاه است .
در این آیه نیز در جواب شبهه (بعید شمردن زنده شدن استخوانهائى که از بین رفته و مثل خاکستر شده) بقدرت بى نهایت خود توجه داده و از این راه زمینه پذیرش معاد را فراهم فرموده است .
6 ـ «أَیَحْسَبُ الاِنْسانُ اَنْ لَنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ» (12)
آیا آدمى مى پندارد که ما هرگز استخوانهاى او را جمع نمى کنیم .
جمع نمودن استخوانها پس از مرگ ، إخبار به زندگى دیگرى است .
7 ـ «وَ اَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ» (13)
خدا به یقین تمام کسانى را که در قبرها مى باشند زنده مى کند .
زنده شدن کسانى که در قبرها هستند که در آیه فوق آمده است اعلام به وجود قیامت است .
از مطالبى که در ارتباط با مسأله معاد و بسیارى از مسائل دیگر مانند معراج ، طول عمر امام عصرعلیه السلام و مانند آن ، مفید و راه گشا است این است که آنچه انسان در ارتباط با آن قرار مى گیرد و مى خواهد که در آن نظر بدهد از سه حالت زیر بیرون نیست .
1 ـ بعضى از مسائل ، درستى و صحتش بسیار روشن و بدیهى است و انسان در حکم به صحت و درستى آن ، سریعاً حکم مى کند و جاى هیچ گونه درنگ و تأملى نیست مانند حکم به خوبى عدالت و بدى ظلم و مانند آن .
2 ـ گروهى از مسائل ، ضد عقل مى باشد و بطلان و نادرستى آن کاملاً روشن است و در حکم به بطلانش هیچگونه جاى تردید و تأمل نیست مانند اجتماع نقیضین ، بود و نبود شىء واحد در آنِ واحد ، و مانند آن .
3 ـ و بعضى از مسائل بصورتى نیست که به سادگى و به سرعت بتوان آن را پذیرفت و ضد عقل نیز نمى باشد که بدون نیاز به تأمل آن را بتوان رد نمود بلکه در این مورد در مرحله امکان گذارده شده و در انتظار دلیل رد کننده و یا اثبات کننده باید بود .
مثال : اگر از اختراع و صنعت بسیار عجیب و شگفت انگیزى خبر داده شویم مثلاً گفته شود در فلان کشور اختراعى کرده اند که پس از منقضى شدن صحنه تصادف بوسیله دستگاه مخصوصى مى توان صحنه تصادف را عکس بردارى کرد و متوجه شد که صحنه تصادف چگونه بوده است این مطلب از نوع گروه اول و دوم نیست یعنى از بدیهیات عقل نیست مانند خوبى عدالت و بدى ظلم تا بسهولت و سرعت قبول شود و ضد عقل (مانند جزء از کل بزرگتر است) نیز نمى باشد تا به سرعت رد و بطلان آن واضح گردد بلکه در بوته ابهام گذارده مى شود . تا در مورد مثال مذکور اگر معلوم شود که نقل کننده وجود چنین اختراعى از هر جهت معتبر است در این صورت البته پذیرفته مى شود و مورد قبول و اعتراف قرار مى گیرد و اگر ناقل آن اعتبار نداشته باشد طبیعى است که مورد قبول واقع نخواهد شد گر چه مورد إنکار هم قرار نمى گیرد .
با توجه به مطلب فوق مسئله زندگى بعد از دنیا و مسائل مختلف مربوط به قیامت ضد عقل نیست و از قسم اول (مسائل بدیهیه) هم نیست . بنابراین در مورد مسائل مربوط به قیامت در موردى که قرآن کریم و یا حدیث معتبر گویا باشد پذیرش آن لازم و واجب خواهد بود .
آنچه حالت استبعاد و ناباورى را بر طرف مى کند از مسائل که جمعى را به انکار معاد و استبعاد (بعید شمردن) آن وادار نموده این است که مى گویند :
چگونه ممکن است که انسان بمیرد و بدنش خاک شود و خاکش متفرق گردد باز هم زنده شود ، قرآن کریم از قول منکرین معاد نقل مى کند و مى فرماید :
«مَنْ یُحْیِى العِظامَ وَ هِىَ رَمِیْمٌ» (14)
چه کسى مى تواند استخوان پوسیده را زنده نماید .
و نیز نقل مى فرماید که اینان مى گویند :
«ءَاِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ» (15)
آیا آنگاه که ما مردیم و خاک گردیدیم باز زنده مى شویم این بازگشت پس از مرگ بعید است .
در قرآن کریم براى رفع این ناباورى و بعید شمردن زنده شدن مردگان به مطالب مختلف تذکر داده شده است که بعضى از آنها را یادآور مى شویم :
1 ـ منکرین معاد ، آنانى که مى گویند بعید به نظر مى رسد که انسانها پس از مرگ زنده شوند ، از قدرت بى حد پروردگار غفلت کرده و مسئله معاد را با قدرت محدود خود بررسى نموده اند در نتیجه بعید دانسته و مى گویندچگونه ممکن است انسانها پس از مرگ زنده شوند و اگر قدرت خداوندى که انسان را آفریده است و ذرّات وجود او را از ذّرات پراکنده جهان جمع آورى کرده است و این همه موجودات شگفت انگیز از نظر عدد و کمیّت و از نظر چگونگى و کیفیت را بوجود آورده است بررسى کنند به این نتیجه خواهند رسید که کاملاً جریانى شدنى و ممکن و عملى خواهد بود .
و به بیان دیگر: اگر انسانِ منکر معاد ، به آثار قدرت خداوند که هم اکنون موجود است بنگرد و در زمین و آسمان و موجودات بسیار جهان ، اندکى تفکر نماید آثار قدرت حق متعال او را به امکان عوالم غیب متوجّه مى سازد و در نتیجه حالت ناباورى از بین رفته و مسئله معاد و مانند آن را بعید نخواهد شمرد .
آیاتى که مطلب فوق را تذکر داده ، و در مسئله معاد ، منکرین را به آثار عظیم قدرت خود توجه داده ، بسیار است براى نمونه بعضى از آن آیات ذیلاً یادآورى مى شود :
الف ـ «وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَ نَسِىَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِى العِظامَ وَ هِىَ رَمِیْمٌ* قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِى أَنْشَأَهَا اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ» (16)
در این آیه شریفه خداوند متعال ، منکر زنده شدن انسان مرده و استخوان پوسیده را ، به قدرت خود توجه داده و فرموده : «اى پیامبر به منکر زنده شدن استخوان مرده بگو : آن کس که آن استخوان را اول بار آفریده است آنرا زنده خواهد ساخت و او است که به هر خلقتى آگاه است .»
ب ـ «یا اَیُّهَا النَّاسُ اِنْ کُنْتُمْ فِى رَیْبٍ مِنَ الْبَعثِ فِانَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِى الاَرْحامِ ما نَشاءُ اِلى اَجَلٍ مُسَمَّىً ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا اَشُدَّکُمْ» (17)
اى مردم اگر شما در مورد روزگار بعث و معاد شکى و ریبى دارید همانا شما را خلق کردیم از خاک ، سپس از نطفه و بعد از خون بسته ، و از پاره گوشت تمام و ناتمام تا در این انتقال و تحولات قدرت خود را بر شما آشکار سازیم و از نطفه ها آنچه را مشیت ما تعلق گیرد در رحمها قرار دهیم تا به وقتى معین طفلى از رحم بیرون آوریم تا زیست کرده و به حدّ بلوغ و کمال برسد .
اندکى تفکر در آیه فوق مطلب مورد نظر را روشن مى سازد چه این که کسانى که نسبت به معاد شک دارند ، آنان را به خلقت انسان از خاک و نطفه و علقه و مضغه توجه داده است، یعنى با توجه به قدرت خداوند مسئله معاد را بررسى کن که تو را از عالمى به عالم دیگرى آورده . و این موجود شگفت انگیز را با قدرت نا محدود خود از خاک ساخته است.
2 ـ از بیاناتى که در قرآن کریم بخاطر بر طرف کردن ناباورى آمده است تذکراتى است که در ارتباط با نظام موجود مرگ و حیات گیاهان و زمین در دوران سال مى باشد مى فرماید : زمین و گیاهان در فصل زمستان مى میرند و در فصل بهار زنده مى شوند ، همچنین انسانها پس از مردن باز زنده خواهند شد .
آرى خاموشى جهان و از هم پاشیدگى منظومه شمسى و سپس حیات تازه پیدا کردن موجودات متلاشى شده در قرآن کریم ، مکرر بیان شده است ، و موت و حیات زمین و گیاهان را در آیاتى چند ، زمینه توجه به زندگى بعد و معاد قرار داده است . بعضى از آیات در مورد مطلب فوق ذیلاً تذکر داده مى شود :
الف ـ خداى تعالى مى فرماید :
«وَ تَرَى الأَرْضَ هامِدَةً فِاذا اَنْزَلْنا عَلَیْها الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ اَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ* ذلکَ باَنَّ اللَّهَ هُوَ الحَقُّ وَ اَنّهُ یُحْیِى الْمَوْتى وَ اَنَّهُ عَلى کُلِّ شىءٍ قَدِیْرٌ* وَ اَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیْها وَ اَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُور» (18)
در این آیه شریفه ابتداء روئیدن گیاهان در زمین و حالت حیات و زنده شدن زمین یادآورى شده آنگاه مسئله قیامت مطرح و زنده شدن کسانى که در قبرها مى باشند اعلام شده است بدیهى است که ذکر مسئله معاد و زنده شدن آنها که در قبرها مى باشند پس از مسئله زنده شدن زمین و گیاهان تذکرى است که زمینه اى براى پذیرش زنده شدن مردگان را بوجود مى آورد .
ب ـ خداى تعالى مى فرماید :
«وَاللَّهُ الَّذى اَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیْرُ سَحاباً فَسُقْناهُ اِلى بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنا بِهِ الأَرضَ بَعْدَ مَوْتِها کَذلِکَ النُّشُور» (19)
خداست آن که بادها را فرستد تا ابرها را برانگیزد و آن ابر را ما به شهر و دیار مرده برانیم و به بارانش زمین را زنده گردانیم حشر و نشر مردگان هم (در قیامت) همین گونه است .
در آیه فوق زنده شدن مردگان به زنده شدن زمین پس از مرگ زمین تشبیه شده است . بدیهى است که هرکس زنده شدن زمین را پس از مرگ آن متذکر باشد انکار زنده شدن مردگان را نخواهد نمود .
3 ـ تذکر دیگرى که در قرآن کریم براى پذیرش مسئله معاد در موارد متعدد بیان شده است ذکر مواردى است که خداوند مردگانى را در همین زندگى دنیوى زنده نموده است و با زنده نمودن مردگان ، مسئله معاد را تثبیت و تحکیم فرموده است .
الف ـ خداى تعالى مى فرماید :
«وَ اِذْ قالَ اِبراهِیمُ رَبِّ اَرِنِى کَیْفَ تُحْیِى الْمَوْتى قالَ اَوَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِى قالَ فَخُدْ اَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ اِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءَاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِیْنَکَ سَعْیَاً وَ اعْلَمْ اَنَّ اللَّهَ عَزِیْزٌ حَکِیْمٌ» (20)
و چون ابراهیم گفت بار پروردگارا به من بنما که چگونه مردگان را زنده خواهى کرد .خداوند فرمود : مگر باور ندارى؟ گفت : باور دارم لکن مى خواهم تا با مشاهده آن دلم آرام گیرد . خداوند فرمود : چهار مرغ بگیر و گوشت آنها را بهم درآمیز نزد خود آنگاه هر قسمتى را بر سر کوهى بگذار سپس آن مرغان را بخوان تا بسوى تو شتابان پرواز کنند و آنگاه بدان که همانا خداوند بر همه چیز توانا و به حقایق امور دانا است .
در این آیه شریفه پس از درخواست حضرت ابراهیم کیفیت زنده شدن مردگان را ، از جانب خداوند به حضرت ابراهیم دستور داده شد : چهار پرنده را بگیر و آنها را کشته و اجزاء هر یک را با دیگرى مخلوط نما و بر روى هر کوهى قسمتى از آن اجزاء را قرار بده سپس آنها را بخوان سریعاً به سوى تو مى آیند ، جریان فوق نمونه عینى از جریان معاد است .
ب ـ خداى تعالى مى فرماید :
«اَوْ کَالَّذِى مَرَّ عَلى قَرْیَةٍ وَ هِىَ خاوِیَةٌ عَلى عُروُشِها قالَ انَّى یُحْیِى هذِه اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَاماتَهُ اللَّهُ مِأَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْمَاً اَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِأَةَ عامٍ فَانْظُرْ اِلى طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ اِلى حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنّاسِ وَانْظُرْ اِلَى الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْمَاً فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ اَعْلَمُ اَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شىءٍ قَدِیْرٌ» (21)
یا به مانند آن کس که از کنار یک آبادى گذر کرد که خراب و ویران شده بود گفت : بحیرتم که خدا چگونه باز این مردگان را زنده خواهد کرد پس خداوند او را صد سال میراند سپس زنده اش نمود و به او فرمود : که چند مدت درنگ کردى؟ جواب داد : یک روز یا پاره اى از یک روز ، خداوند فرمود : نه چنین است بلکه صد سال است ، نظر در طعام و شراب خود بنما که هنوز تغییر ننموده و الاغ خود را نیز بنگر تا احوال بر تو معلوم شود و ما تو را حجت براى خلق قرار دهیم و بنگر در استخوانهاى آن که چگونه درهمش پیوسته و گوشت بر آن پوشانیم چون این کار بر او آشکار و روشن گردید گفت همانا اکنون به حقیقت و یقین مى دانم که خداوند بر همه چیز قادر و توانا است .
فرضیههاى رستاخیز (1)
این مقاله کوششى استبه منظور دستیابى به نظریهاى بهتر براى چگونگى احیاى مردگان در روز رستاخیز. قبل از آغاز بحث لازم به ذکر است که بدن ما از قسمتهاى مختلفى تشکیل شده، که نقش بعضى از آنها در هویت و هستى ما غیرقابل چشمپوشى است.
براى ما آدمیان، صحنه بسیار تکاندهندهاى است، وقتى جسم سرد «انسان» عزیزى که روزها و سالهاى بسیار از حرارت و شور و معنى آکنده بوده، در برابر دیدگان بازماندگانى بیقرار، با تمام شخصیت، دانش، تجارب، و همه خاطرههایش به خاک و سنگ و مورچگان قبرستان سپرده مىشود.
در آن لحظات معمولا به فکر فرو مىرویم. ما باور داریم که او روزى زنده خواهد شد. باورى که مایه دلدارى و تسکین داغداران و البته همه ماست، زیرا بدون شک ما نیز روزى خواهیم مرد.
هم اکنون ما در عصرى زندگى مىکنیم که نظریه تکامل و فرضیههاى پیدایش حیات، مبتنى بر پژوهشهاى روزافزون خیل عظیم محققان و دانشمندان، در کتب علمى و درسىمان، ارائه مىشوند و جوانان فطرتا پاک و حقیقتجوى ما که اخبار جستجوى حیات در دیگر سیارات را پیوسته مىشنوند، طبعا گاهى همانند حضرت ابراهیمعلیهالسلام از خدایشان مىخواهند، به آنان نشان دهد «چگونه آیا دوباره زنده خواهند شد؟»براستى بعد از آن که رخت از این جهان بربستیم، چگونه زنده خواهیم شد؟ آیا تصورى از چگونگى این امر غریب و شگفتانگیز داریم؟
معاد از اصول تمام ادیان الهى، نقطه عطف افکار فلسفى بشر و معنابخش زندگى دردآلود آدمى است. میزان و شدت اعتقاد، به معاد رقمزننده سرنوشت ما در تصمیمگیرىهاى حساس و خطیرى است که در مسیر زندگى، از سالهاى بلوغ و جوانى تا آخرین لحظات عمر، به عمل مىآوریم. از دیگر سو، هر چه تصور قانع کنندهترى از چگونگى زنده شدن مجدد خود داشته باشیم، طبعا اطمینان قلبى بیشترى پیدا خواهیم کرد. حضرت ابراهیمعلیهالسلام پیامبر اولوالعزم خداوند، عطش خویش را در کسب اطلاع از چگونگى رستخیز آدمیان، با پرسیدن بىواسطه از خداوند، فرو نشاند. تصور، ابزار تفکر آدمى است. در ترجمههاى قرآن گاه مىخوانیم که مردگانى که استخوانهایشان نیز متلاشى شده به طریقى دوباره جان خواهند گرفت و از درون قبرهاى خود بیرون خواهند آمد. تنها تصورى که به صورت یک نمایش کارتونى در زمینه چگونگى معاد ارائه مىگردد بازگشت ذراتى است که به استخوانهاى الاغى مرده مىچسبند و جان مىگیرند. این در حالى است که بسیارى از درگذشتگان قبرى ندارند و شبهه آکل و ماکول از دیرباز همچنان مطرح است.
بوعلىسینا دانشمند مشهور اسلامى نیز نتوانست تصورى معقول از معاد اجسام آدمیان در ذهن خویش ترسیم نماید. او از آنجا که به صداقت پیامبرصلى الله علیه وآله ایمان داشت، زندگى اخروى را باور کرد. بسیارى از ما نیز چنین مىکنیم. اما اگر بوعلىسینا، امروز در کنار ما مىبود و از کشف اسرار حیرتانگیز دنیاى حیات اطلاع مىداشت، تصدیق مىنمود که جاى یک تفسیر عصرى، جاى نظریهاى رسمى و جامع که جوابگوى نیاز اذهان عمومى بویژه نسل دانشجو باشد; خالى است. با توجه به مسائل سیاسى و فرهنگى عصر حاضر، ما نیازمند نظریهاى هستیم که با حقایق علمى سازگارتر و براى دانشمندان و متفکران جهان قابلتاملپذیرتر باشد و از همه مهمتر بتواند مانع نفوذ افکارى در جامعه اسلامى ما گردد، که با سنگ زیربناى فرهنگىمان تضاد دارند.
این مقاله کوششى استبه منظور دستیابى به نظریهاى بهتر براى چگونگى احیاى مردگان در روز رستاخیز. قبل از آغاز بحث لازم به ذکر است که بدن ما از قسمتهاى مختلفى تشکیل شده، که نقش بعضى از آنها در هویت و هستى ما غیرقابل چشمپوشى است. مغز ما با ذخایر اطلاعاتى و قابلیتهایى که در تبدیل و تجزیه و تحلیل اطلاعات محیط و نیز صدور فرامین دارد، مهمترین جایگاه را در ساختار هستى ما داراست. اما فعالیت مغز، مستلزم فعالیت دیگر قسمتهاى عمده بدن است تا انرژى موردنیاز سلولهاى مغزى تامین شود. بنابراین سؤال بسیار مهمى که پاسخى روشن مىطلبد این است که آیا در روز رستاخیز ما داراى جسمى مادى خواهیم بود و مغزمان را که خصوصیات منحصر به فرد انسانى و در واقع هویت ما را رقم زده و با خود خواهیم داشت؟ از اینرو بایستى تصریح گردد که با عنایتبه کلیه آیات و تفاسیر ارائه شده در مورد رستاخیز، ما نیز در زمینه فرض ذیل به بررسى موضوع پرداختهایم:
بدن هر یک از ما در واقع مجموعهاى از ده هزار میلیارد سلول از حدود 200 نوع مختلف است، که در کنار همدیگر به فعالیتهاى زیستى مشغولند. زندگى ما حاصل تعاملى گسترده و پیچیده میان این سلولهاست. بنابراین قابل تصور است آنچه که باید در روز رستاخیز، زندگى مجدد ما را تحقق بخشد مجموعه عظیمى از سلولها خواهد بود. حال چطور چنین مجموعهاى ساخته خواهد شد؟ آیا ده هزار میلیارد سلول به طور جداگانه ایجاد خواهند گشت و سپس هر یک در جاى مقرر خود گذاشته خواهند شد؟ با تامل و تدبر در آیات قرآن مىتوان چنین نتیجهگیرى کرد که آنچه در روز رستاخیز روى مىدهد، چندان غریب و تصور ناکردنى نیست. چرا که مثالهایى همچون رویش گیاهان سبز پس از بارش باران در صحرایى خشک و نیز یادآورى چگونگى پا به عرصه وجود نهادن ما آدمیان از دید علم زیستشناسى، کاملا معنىدار هستند، به گونهاى که به جرات مىتوان براساس آنها به نظریهاى علمى براى معاد دستیافت. اما براى درک بهتر نظریه جدید بایستى با روابطى که بین اجزاى بدن ما وجود دارد، قدرى آشنا شویم.
همه موجودات زندهاى که بشر از دیرباز با آنها آشنا بوده از گیاهان گرفته تا انواع جانوران، مجموعههایى از سلول هستند و همه این مجموعههاى سلولى مستقل، شکل نهایى ساختار خود را پس از تقسیمات متوالى یک سلول اولیه که به سلول تخم مشهور استبه دست مىآورند. آنچه در بذر هر گیاه موجب رشد جوانه و ایجاد گیاهى جدید مىگردد و یا در درون تخم پرندگانو خزندگان موجبات پیدایش جنین و جانورى تازه را فراهم مىآورد، همان سلول اولیه تخم است. در پستانداران سلول تخم در داخل جایگاه مساعدى در درون بدن پستاندار ماده تقسیمهاى متوالى خود را انجام مىدهد.
از سلولهاى تخم گوناگون، جانداران گوناگون به وجود مىآیند. در واقع این تفاوت اطلاعات ژنتیکى موجود در سلولهاى تخم جانداران است که همه تفاوتهاى مشهود بین آنان را به وجود آورده، از تفاوتهاى ظاهرى دو خواهر گرفته تا اختلاف شکل و ساختار گیاه گل نیلوفر با پروانه.
اطلاعات ژنتیکى هر سلول را، نحوه کنار هم قرار گرفتن اجزاى زنجیرهاى ملکولى، که بسیار طولانى است، تعیین مىکند. این زنجیره مولکولى به نام DNA مشهور است و اجزاى آن ملکولهاى قلیائى هستند. در تمام جانداران تنها چهار نوع ملکول یعنى بازهاى آدنین، تیمین، گوانین و سیتوزین در ساختمان زنجیره ملکولى مزبور شرکت دارند. این بدان معنى است که تمام دنیاى عظیم حیات، با یک زبان چهار حرفى نگاشته شده است!
ملکول سحرآمیز DNA که در درون هسته سلول فرمانروایى مىکند، با جذب و اتصال خارقالعاده انبوهى از ملکولهاى بیجان سیاره زمین، انواعى از ترکیبهاى ملکولى بزرگ را تولید مىکند و در نهایت توده ملکولى عظیمى را در قالب مجموعهاى از سلولهاى سازمان یافته که به فعل و انفعالات شیمیایى و تقابلهاى بسیار پیچیده مشغولند، به وجود مىآورد.
مهمترین ویژگى ملکول DNA ، قابلیت تولید ملکولهایى مشابه خود است. این پدیده نقطه عطفى در فعل و انفعالات شیمیایى زمین در سهونیم میلیارد سال قبل بوده است; زیرا همه حیات امروزى زمین به دنبال بروز قابلیت تکثیر در یک ملکول بیجان روى داده است. این ملکول سحرآمیز را حتى در آزمایشگاه مىتوان به تکثیر واداشت.
ملکول DNA در جریان فعالیتهایش محتاج محیطى است پایدار که داراى شرایط مشخصى از نظر غلظت انواع مواد باشد. این محیط ویژه که همان «سلول» است، همچون خانهاى براى زندگى به هر ملکول DNA فرصت مىدهد تا قابلیتهاى خود را بروز دهد. این که چه شد یک ملکول DNA براى نخستینبار مسکن خود را یافت و در درون یک سلول مستقر گردید یکى از موضوعات پژوهشى بسیار جذاب است و فرضیههایى راجع به آن وجود دارند. اما چگونگى وقوع این پدیده به هر نحوى هم که بوده باشد; چندان براى موضوع اصلى مورد بحث ما کلیدى نیست، بلکه این آگاهى از اسرار و خواص ملکول DNA است که به ما کمک مىکند نظریه و تصورى براى معاد اجسام خود بیابیم.
ساختمان ملکول DNA شبیه نردبانى است که حول یک محور فرضى در گردش مىباشد. پلههاى این نردبان از فتبازهاى چهارگانه تشکیل شدهاند. باز آدنین تنها با باز تیمین قابلیت جفتشدن دارد و باز تیمین تنها با باز آدنین جفت مىشود باز سیتوزین نیز تنها با باز گوانین پیوند تشکیل مىدهد و برعکس. بنابراین اگر باز آدنین را با A نشان دهیم و باز تیمین و سیتوزین و گوانین را به ترتیب با T و C و G ، پلکان نردبان تنها یکى از چهار نوع زیر خواهد بود:
A -T یا T-A یا C-G یا G-C ستونهاى این نردبان از ملکولهاى قند دزوکسى ریبوز (آنها را با S نشان مىدهیم) و گروههاى فسفات (آنها را P نشان مىدهیم) که به صورت یک درمیان به هم متصل شدهاند، تشکیل شده است. فاصله هر پله تا پله بعدى 34/0 نانومتر است. به ازاى هر ده پله، یک چرخش در ملکول DNA کامل مىشود. یعنى در هر 4/3 نانومتر ملکول DNA یک دور حول محور فرضى مىچرخد. زاویه هر پله نیز با پله بعدى36 درجه مىباشد.
پیوندى که بین هر دو باز برقرار مىشود از نوع پیوند هیدروژنى است. پیوند هیدروژنى نسبتبه دیگر پیوندهاى ملکول DNA که کووالانسى هستند، ضعیفتر است. چنانچه این پیوندهاى هیدروژنى گسسته شوند، دو رشته حاصل مىشود که هر رشته شامل توالى بازهاى چهارگانه (البته به صورت منفرد) با ستونى از قند و فسفات خواهد بود. هر یک از این دو رشته، یک رشته پلىنوکلئوتید خوانده مىشوند درست مانند این که نردبانى را از قسمت میانى پلکان آن، به دو نیمه تقسیم کنیم.
این دو نیمه از نردبان یعنى در واقع دو رشته پلى نوکلئوتید، مىتوانند هر یک از بازهاى منفرد خود را با بازهاى پراکنده موجود در فضاى سلول جفت کنند. ملکولهاى پراکنده قند و فسفات نیز ستون طرف مقابل را ترمیم مىکنند. هر یک از بازها، طبق آنچه آمد، تنها با جفتخود قابلیت اتصال و تشکیل پیوند هیدروژنى دارد، بنابراین هر یک از دو رشته پلىنوکلئوتید (نیمههاى نردبان) به ملکول DNA یى دقیقا نظیر ملکول DNA ى اول (نردبان اولى) تبدیل مىشوند. ملکول DNA اینگونه تکثیر مىیابد. اطلاعات ژنتیکى را نیز ترتیب قرار گرفتن بازها در رشتههاى پلى نوکلئوتید ملکول DNA تعیین مىکند.
ملکول DNA در درون هر سلول، مانند کلافى، کاملا درهم پیچیده شده است. این ملکول ضمن آن که فعالیتهاى شیمیایى خاصى را در درون سلول به راه انداخته و آنها را کنترل مىکند، همانطور که توضیح داده شد، در شرایط مناسب، ملکول DNA ى جدیدى مشابه خود را نیز به وجود مىآورد.
در سلول اولیه تخم انواع جانداران پرسلولى، معمولا چندین ملکول DNA حجم بسیار زیادى از اطلاعات لازم براى تشکیل مجموعهاى میلیاردها سلولى را در خود نهفته دارند. در سلول تخم این جانداران وقتى ملکولهاى DNA ى جدید ساخته مىشوند به همراه نیمى از ارگانهاى سلولى که آنها نیز تکثیر یافتهاند به گوشهاى از سلول مهاجرت مىکنند و آن گاه دیوارى از جنس دیواره سلول بین دو گروه ملکول DNA ى قدیم و جدید در سلول ایجاد مىگردد. اکنون مجموعه ملکولهاى DNA ى جدید با حصار کاملى که به دورش وجود دارد، در واقع سلول تازهاى است در کنار سلول اولیه.
سپس دو سلول که هر دو، ملکولهاى DNA ى مشابهى دارند، دوباره شروع به ساختن ملکولهاى DNA ى جدیدى مىکنند و ملکولهاى DNA ى جدید نیز به گوشهاى از سلول مهاجرت مىکنند و فضاى بین دو گروه ملکول DNA در هر دو سلول توسط دیوارهایى تقسیم مىشود و مجموعه دو سلولى ما به مجموعهاى چهار سلولى تبدیل مىشود و هر چهار سلول مجددا ملکولهاى DNA ى جدیدى مىسازند و بدینترتیب تعداد سلولهاى مجموعه ما مشتمل بر 8 سلول و سپس16 و سپس 2 برابر و 2 برابرهاى دیگر مىگردد.
در انسان، مجموعه سلولهاى تکثیر شونده، تودهاى را تشکیل مىدهند که بتدریج در میان این توده، حفرهاى به وجود مىآید و در نتیجه گویچهاى توخالى ایجاد مىشود. در این گویچه بعضى از سلولها جنین را به وجود مىآورند و سلولهاى دیگر به عمل تکثیر خود ادامه مىدهند و غشاى محافظ جنین و نیز جفت را - که از طریق آن با سیستم خونى مادر ارتباط برقرار مىشود - به وجود مىآورند. توده سلولى که جنین از آن به وجود مىآید، ابتدا داراى دو لایه و سپس سه لایه مىشود. این پدیده اولین انقلاب عمدهاى است که بین سلولهاى بدن ما تفاوت ایجاد مىکند و در درون سلولهاى مجاور هم، تداخلهاى فیزیکى و شیمیایى به وجود مىآورد. به گونهاى که در برخى از سلولهاى مجموعه، قسمتهاى خاصى از ملکول DNA از حالت کلاف بیرون مىآیند. در نتیجه آن، نسل تولیدى این سلولها که در نحوه پیچخوردگى کلافه DNA یشان، تغییر ایجاد شده، نیز این تغییر را در پیچخوردگىهاى کلاف DNA ى خود خواهند داشت.
قسمتهاى بیرون آمده از حالت کلاف ملکول DNA که در اصطلاح علمى به قسمتهاى بیان شده (Expressed) موسومند، خواص کلیدى خود را در سلول بروز مىدارند و باقى قسمتهاى ملکول DNA به طور خاموش در درون سلول باقى مىمانند تا مگر در نسلهاى بعدى از حالت کلافگى خارج و فعال گردند.
چگونگى ارتباط میان قسمتهاى بیان شده ملکول DNA در هر سلول با شکل و خصوصیات کلى آن سلول را مىتوان به شرح زیر تجسم نمود.
جفت ملکولهاى بازى در قسمتهایى از ملکول DNA که از حالت کلاف پیچیده خارج شدهاند در اثر فعالیتیک پروتئین (آنزیم) موجود در فضاى سلول از هم جدا مىشوند و ملکولهاى بازى آزاد در فضاى سلول را طبق همان خاصیت جفتشوندگى خود جذب مىکنند و براساس قوانین و معانى ملکولى نهفته در توالى بازها، در کنار یکدیگر قرار مىدهند و بدینترتیب زنجیرههاى کوتاهى از ملکولهاى باز ساخته مىشود و در فضاى سلول رها مىگردد که دقیقا از روى ملکول و بدینترتیب زنجیرههاى کوتاهى از ملکولهاى باز ساخته مىشود و در فضاى سلول رها مىگردد که دقیقا از روى ملکول DNA الگوبردارى شدهاند.
این زنجیرههاى ملکولى به RNA مشهورند. RNA در فضاى سلول نقش الگویى را براى در کنار هم قرار گرفتن ملکولهاى نسبتا بزرگترى که به اسید آمینه مشهورند، بازى مىکنند. بیست نوع ملکول اسید آمینه در فضاى سلولهاى جانداران وجود دارند که با در کنار هم قرار گرفتنشان براساس RNA ، زنجیرههاى ملکولى عظیم و غولآسایى به نام پروتئین ایجاد مىشود.
پروتئینها انواع مختلفى دارند و هر یک خاصیتى ویژه خود را داراست. خاصیت مهم پروتئینها از زوایاى ملکولى خاصشان ناشى مىشود، زیرا علاوه بر این که خودشان نقش ساختمانى دارند، مىتوانند ملکولهاى مختلف موجود در سلول را با هم ترکیب کنند و مواد ساختمانى جدیدى، بسازند. ملکولهاى ساختمانى ایجاد شده پیوسته در فضاى سلول رها مىشوند و بعد از مدتى سرگردانى عاقبتبه دلیل شکل فضایى و نیروهاى جاذبه و دافعه ملکولى، به جایى که دقیقا با زوایاى ملکولىشان جور باشد برخورد مىکنند و قویا متصل مىشوند. پروتئینهاى مختلف بویژه به دلیل ساخت ملکولهاى ساختمانى گوناگون، ساختارهاى مختلفى را در سلول تشکیل مىدهند. بدینترتیب همچون ساختمان انواع بلورها که براساس خواص ملکولهاى سازنده خود، تشکیل و حتى ترمیم مىشوند، ساختمان سلول رقم مىخورد.
کلیه واکنشهاى شیمیایى و فیزیکى حیاتى در سلولها توسط پروتئینها به انجام مىرسد. سرخى خون ما به علت پروتئینى است که ملکولهاى اکسیژن هوا را از آلوئولهاى ریه به سلولهاى بدن ما مىرساند.
براساس این که چه نوع ملکولهاى پروتئینى و با چه مقدارى در هر سلول تولید شوند - که طبعا این را قسمتهاى بیان شده ملکول DNA رقم مىزند - شکل و فعالیتهایى که آن سلول دارا خواهد بود، تعیین مىشود.
هم اکنون با توجه به پدیده بیان شدن قسمتهاى مختلف ملکول DNA در جریان تقسیم سلولى، مىتوان دریافت که چگونه از یک سلول تخم با یک ملکول DNA که همواره در همه تقسیمها دقیقا بازسازى مىشود و بدون تغییر به سلولهاى بعدى منتقل مىگردد، گاه سلول شبکیه چشم به وجود مىآید که در اثر تابش نور، نوعى جریان الکتریسیته را تولید و به مغز مىفرستد و گاه سلول عضلانى که در اثر جریان الکتریسیتهاى که از مغز مىآید، در یک جهت جمع و کوچک مىشود و به جاندار حرکت مىبخشد.
تغییر در بیان ملکول DNA بارها در تقسیمات سلولى جنین در مراحل و محلهاى مختلف به نحو برنامهریزى شده اى روى مىدهد و در نتیجه نسلهاى سلولى جدیدى که از نظر ظاهر و فعالیتبا سلولهاى والد خود متفاوتند به وجود مىآیند و همچون درختى که هر شاخهاش عضوى را بسازد و هر عضو، شاخههاى جدیدى را، ساختمان جنین با تمامى ارگانهاى مختلفش از مغز گرفته تا قلب و کلیه و پوستشکل مىگیرد. (لازم به ذکر استبیان شدن ملکول DNA بعد از مراحل اولیه تقسیمات سلولى به طور وسیعى متاثر از اطلاعات ژنتیکى این ملکول و محصولات پروتئینى است که حاصل مىکند).
با توجه به این حقایق علمى، زمانى که به قرآن و تفسیرهاى موجود مراجعه مىکنیم که دریابیم تا چه حد مىتوان پى برد که در روز رستاخیز با چه سازوکارى زندگى دوباره خود را به دستخواهیم آورد، به نکات جالب توجه و افشاکنندهاى برمىخوریم که به شرح زیر گزارش مىشود.
اگر تمامى آیات مرتبط با چگونگى وقوع رستاخیز اجساممان را دستهبندى کنیم، دستهاى از آیات به رویش گیاهان اشاره دارند:
«و ان کل لما جمیع لدینا محضرون وآیة لهم الارض المیتة احییناها و اخرجنا منها حبا فمنه یاکلون» (یس /23 و33).
«و هو الذى یرسل الریاح بشرا بین یدى رحمته حتى اذا اقلتسحابا ثقالا سقنه لبلد میت فانزلنا به الماء فاخرجنا به من کل الثمرات کذلک نخرج الموتى لعلکم تذکرون» (اعراف /57)
«ومن آیاته انک ترى الارض خشعة فاذا انزلنا علیها الماء اهتزت وربت ان الذى احیاها لمحى الموتى انه على کل شىء قدیر» (فصلت /39)
«فانطر الى اثار رحمت الله کیف یحى الارض بعد موتها ان ذلک لمحى الموتى و هو على کل شىء قدیر».
«.. رزقا للعباد واحیینا به بلدة میتا کذلک الخروج» (ق /11)
«والذى نزل من السماء ماء بقدر فانشرنا به بلدة میتا کذلک تخرجون» (الزخرف /11)
«یخرج الحى من المیت ویخرج المیت من الحى و یحى الارض بعد موتها وکذلک تخرجون» (روم /19)
«والله الذى ارسل الریاح فتثیر سحابا فسقنه الى بلد میت فاحیینا به الارض بعد موتها کذلک النشور» (فاطر /9)
نوع مثالهایى که در این آیات و آیات مشابه دیگر انتخاب شدهاند، تصور آفرینند. آشکار است که هرگز ساقههاى خشک و بیجان در اثر بارش باران، جان دوباره نمىگیرند. بلکه این رویش گیاهانى جدید با ساقه و برگهایى تازه است که حیات را در سرزمینى خشک و مرده به وجود مىآورد. از دید ملکولى نکته جالب توجهى را که این دسته آیات به آن اشاره دارند مىتوانیم خاصیتخارقالعاده ملکول DNA در بذر گیاهان بدانیم. ملکولى که در اثر بارش باران و ایجاد رطوبت کافى فعال مىشود و به طرز حیرتانگیزى ملکولهاى خاک و هوا را با هم ترکیب مىکند و مواد سبزرنگى ایجاد مىکند که انرژى خورشید را جذب مىکنند و به فرآیندهاى فتوشیمیایى خاص خود مشغول مىشوند. قدرت الهى در سبز کردن یک بیابان خشک در واقع در ملکول DNA متجلى مىشود، زیرا باران هرگز نمىتواند در خاک کاملا خالص و فاقد ملکول DNA سرسبزى ایجاد کند، مگر این که پس از میلیونها سال تداوم رطوبت و فعل و انفعالات شیمیایى میان عناصر خاکى بیجان باز مجددا ملکول DNA یى حادث و حاصل گردد.
گروهى از آیات نیز به دوران جنینى پیدایش انسان اشاره دارند:
«وانه هو امات و احیا و انه خلق الزوجین الذکر و الانثى من نطفة اذا تمنى و ان علیه النشاة الاخرى» (نجم /47-44)
«فلینظر الانسان مم خلق خلق من ماء دافق یخرج من بین الصلب والترائب انه على رجعه لقادر یوم تبلى السرائر» (طارق /9-5)
«الم یک نطفة من منى یمنى ثم کان علقة فخلق فسوى فجعل منه الزوجین الذکر والانثى الیس ذلک بقادر على ان یحیى الموتى» (قیامت /40-37)
«من اى شىء خلقه من نطفة خلقه فقدره ثم السبیل یسره ثم اماته فاقبره ثم اذا شاء انشره» (عبس/22-18)
در بعضى از آیات نیز آمده است همینگونه که اینک موجودیتیافتهایم، یکبار دیگر نیز زندگى را به دستخواهیم آورد:
«وعرضوا على ربک صفا لقد جئتمونا کما خلقنکم اول مرة بل زعمتم الن نجعل لکم موعدا» (کهف /47)
«.. کما بداکم تعودون» (اعراف /29)
«ولقد جئتمونا فردى کما خلقناکم اول مرة» (انعام /94)
«افعیینا بالخلق الاول بل هم فى لبس من خلق جدید» (ق /15)
«اولم یر الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصیم مبین × وضرب لنا مثلا ونسى خلقه قال من یحى العظام وهى رمیم. قل یحییها الذى انشاها اول مرة وهو بکل خلق علیم × الذى جعل لکم من الشجر الاخضر نارا فاذا انتم منه توقدون × او لیس الذى خلق السموات والارض بقادر على ان یخلق مثلهم بلى و هو الخلاق العلیم» (یس /81-77)
به نظر ما نقطه اشتراک دیدگاههاى همه این آیات، خواصى است که از ملکول AND برمىخیزد. آیه زیباى زیر این نظرمان را قوت مىبخشد:
«والله انبتکم من الارض نباتا ثم یعیدکم فیها و یخرجکم اخراجا» (نوح 18-17)
با توجه به اصطلاح بسیار ظریف رویانیدن (انبتکم) در این آیه و دوران جنینى (رویانى) موجود در رحم مادر و نیز شواهد علمى و مستندى که در زمینه پیدایش و گسترش حیات در طول 5/3 میلیارد سال در سیاره زمین ارائه گردیده است. (1) مىتوان به ملکول AND و روند منطقى رویش و تقسیم سلولى که توسط طبیعت و در واقع اراده پروردگار براى پیدایش حیات و انسان برگزیده شده، به عنوان افقى راهگشا نگریست که بخش عمدهاى از ابهامات تولد دوباره در روز رستاخیز را براى ما قابل تصور مىسازد.
خداوند بزرگ که از نگرانى فراوان بشر نسبتبه سرنوشتخویش آگاه بوده است، در برابر این پرسش قدیم و مستمر آدمیزادگانش در کتابى که براى راهنمایى تمام بشر نازل فرموده، مثالهایى را برگزیده است که امروزه به کمک کشفیات علمى آنها را بسیار معنىدار مىیابیم. چرا که براستى از دید ملکولى، اساسا تفاوتى میان رویش گیاهان و پیدایش انسانها نیست و هر موجود زنده پرسلولى که بنا باشد به وجود بیاید، محتملترین راه پیدایشش تقسیمات فوقالعاده حساب شده و هدفدار سلولى است تا تمامى سلولهاى این موجود زنده موردنظر، در محل ویژه خود نقش خویش را ایفا کنند و مجموعه واحدى از زندگى را تشکیل دهند.
از اینرو براساس آنچه آمد براى پیدایش مجدد انسانها (که موجوداتى پرسلولى هستند) در روز رستاخیز مىتوان متصور شد که:
فرضیه اول: «براى پیدایش مجدد هر انسا،ن یک رویش جنینى روى خواهد داد که در آن رویش، ملکول AND در یک سلول اولیه، مشابه سلول نطفه در زندگى زمینى، نقش اصلى را در رقمزدن خصوصیات هر فرد بازى خواهد کرد».
قسمتهاى بعدى تصور در خصوص محل وقوع تقسیمات سلولى و رویش جنینى و نیز چگونگى ساخت ملکول AND را پس از مطالعه دیگر آیات قرآن ارائه مىنماییم. در نگاه اول ممکن است چنین به نظر رسد که آیات259 و 260 سوره بقره مخالف فرضیه ارائه شده هستند. از اینرو گزارش بررسى این آیات ارائه مىشود:
آیه اول: «او کالذى مر على قریة وهى خاویة على عروشها قال انى یحیى هذه الله بعد موتها فاماته الله مائة عام ثم بعثه قال کم لبثت قال لبثتیوما اؤ بعض یوم قال بل لبثت مائة عام فانظر الى طعامک وشرابک لم یتسنه وانظر الى حمارک ولنجعلک آیة للناس وانظر الى العظام کیف ننشزها ثم نکسوها لحما فلما تبین له قال اعلم ان الله على کل شىء قدیر» (بقره /259)
در کتب تفسیر اختلافنظرهایى در دیدگاههاى مفسران نسبتبه بندبند این آیه مشهود است، در حالى که طبعا در هر مورد یکى از این تفسیرها به حقیقت نزدیکتر مىباشد. اگر گزیدههایى از این تفاسیر متعدد را در مورد هر بخش این آیه کنار هم بگذاریم، به نکات جالب و افشاءکنندهاى مىرسیم:
اولا با توجه به آیه 60 سوره انعام که در آن از خوابیدن به هنگام شب به مرگ موقتى تعبیر شده که به هنگام برخاستن از خواب (ثم یبعثکم... همینگونه که در آیه259 بقره از بعثه استفاده شده) پایان مىیابد، اگر نظر مفسرى را بپذیریم که اظهارنظر کرده بود بدن آن مرد (احتمالا نام او عزیر بوده است) از هم نپاشیده و تنها در خوابى طولانى فرو رفته است. (2) ثانیا اگر از میان مفسران (سدى، ضحاک، و قتاده و ربیع) نظر سدى را بپذیریم که اظهار داشته این پیدایش دوباره الاغ بوده که به نمایش گذاشته شده، در این صورت به یک رویش جنینى مىرسیم!
البته این سؤال را که این رویش جنینى در چه محیطى و به چه نحوى روى داده که براى عزیر قابل رؤیتبوده نمىتوان پاسخ داد، اما به دو دلیل این پیدایش، جنینى بوده است:
دلیل اول: در تفسیر المیزان آمده است که «ننشز» در آیه259 بقره از مصدر انشاز به معنى رشد و نمو دادن است، و در دنباله، نظر مفسران دیگرى آورده شده که با توجه به معنى «ننشر» تا حدى دریافته بودند که به عزیر خطاب شده به رشد استخوانها بنگرد. اما ظاهرا چون نتوانسته بودند توجیه کنند که این کدام استخوانها هستند که رشد مىکنند که عزیز باید به آنها بنگرد، گفتهاند: «مراد به عظام، استخوانهاى داخل بدن زندگان است که انشاز آنها یعنى این که خدا آنها را نمو مىدهد و گوشتبر روى آنها مىپوشاند، خود از آیات بعث استبراى این که مىفهماند آن خدایى که به این استخوانها جان مىدهد و در نتیجه استخوانها نمو مىکنند، قادر است مردگان را زنده کند» (ص 290 تفسیر المیزان ترجمه) (البته تفسیر المیزان نظر این مفسران را قبول نکرده است).
دلیل دوم: پوشاندن استخوانها با گوشت (ثم نکسوها لحما) دقیقا همان بیانى است که یکبار دیگر نیز در قرآن کریم، استفاده شده است. اما، براى یک رویش جنینى: «ولقد خلقنا الانسان من سلالة من طین ثم جعلناه نطفة فى قرار مکین ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فکسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین»؟
مىبینیم که بیان زیباى «کیف ننشزها ثم نکسوها لحما» دیگر حرفى براى گفتن باقى نگذاشته است.
آیه دوم: «واذ قال ابراهیم رب ارنى کیف تحى الموتى، قال اولم تؤمن قال بلى ولکن لیطمئن قلبى قال فخذ اربعة من الطیر فصرهن الیک ثم اجعل على کل جبل منهن جزءا ثم ادعهن یاتینک سعیا واعلم ان الله عزیز حکیم» (بقره /260)
در تفسیر المیزان در مورد این آیه تصریح شده است که این آیه نحوه احیاء مجدد را بیان مىدارد، نه امکان آن را خصوصا با توجه به این که در پایان آیه آمده است: «... واعلم ان الله عزیز حکیم» و نیامده: «.. واعلم ان الله على کل شىء قدیر».
موارد زیر در تفسیر المیزان در همین زمینه آمده است:
«و این همان اشکالى است که فرعون به موسى کرد و گفت: پس بگو ببینم سرنوشت گذشتگان چه شد؟ موسى در پاسخش، سخن از علم خدا کرد و گفت، علم این مساله نزد پروردگار من در کتابى است و پروردگار من نه چیزى را گم مىکند و نه از یاد مىبرد» (طه/51)
«سؤال ابراهیمعلیهالسلام از کیفیت زنده کردن مردگان است که خدا چطور آنان را زنده مىکند. نه از این که اجزاى مرده چگونه براى بار دوم حیات را مىپذیرد. او پرسید: کیف تحى؟ (به ضم تاء) یعنى چطور زنده مىکنى و نپرسید کیف تحیى؟ (به فتح تا)، یعنى چطور زنده مىشوند؟»
«ابراهیم مىخواسته کیفیت فعل خدا در احیاى مردگان را ببیند، نه کیفیت زنده شدن اجزا را. این معنا را از خود کلمه - ادع - نیز مىتوان استفاده کرد، براى این که اگر منظور ابراهیم تماشاى زنده شدن اجزاى طیور بود، با در نظر گرفتن این که طیور در محلى دور قرار گرفته بودند، و صدا زدن از راه دور در واژه عرب - نداء - گفته مىشود، نه - دعا - باید فرموده باشد - ثم نادهن- و چون این طور نفرموده بلکه کلمه دعا را که مخصوص صدا زدن از نزدیک استبه کار برده، مىفهمیم که با اجزاى طیور کارى نداشته. معناى این که فرمود «یاتینک سعیا» این است که روح مرغان به جسد خود برمىگردد و بعد با سرعتبه سویت مىآیند».
و نیز: «.. خداى سبحان هم وقتى موجودى از موجودات جاندار را ایجاد کند و یا زندگى را;چ ظظ دوباره به اجزاى ماده آن برگرداند، ایجادش تحتبه روح صاحب حیات آن متعلق مىشود. و آن گاه به تبع آن البته اجزاى مادى آن نیز موجود مىشود، و همان روابطى که قبلا بین اجزا بود، مجددا برقرار مىگردد و چون آن روابط نزد خدا، محفوظ است، این ماییم که احاطهاى به آن روابط نداریم، پس تعیین جسد به وسیله تعیین روح است و جسد بلافاصله بعد از تعیین روح، متعین مىشود».
واضح است که تحلیل آیات فوق به این نتیجه منجر نشده که ذرات پراکنده همه از همه سو جمع شدهاند و در یک جا پرندهاى را ایجاد کردهاند. اگر هدف طرح چنین تصورى براى ما مىبود کافى بود تنها یک پرنده قطعه قطعه و بخوبى له و پراکنده شود (شاید برخى معتقد باشند، منظور رفع شبهه آکل و ماکول بوده است. اما شبعه آکل و ماکول موضوع دیگرى است. موضوع تنها این نیست که اگر ذرات بدن دو جاندار با هم مخلوط شود، چگونه از هم جدا خواهند شد. شبهه این است که مثلا فرزند یک زن و مرد آدمخوار که تقریبا همه ذرات بدنش متعلق به آدمهایى دیگر است، چگونه در روز رستاخیز، ذرات بدن خود را از خوردهشدگان خواهد گرفت).
ما معتقدیم، پیامى که در مخلوط کردن گوشتها نهفته، تاکیدى استبر این که فرقى نمىکند گوشت این پرنده باشد یا پرنده دیگر و تفاوتى ندارد که ذرات تشکیلدهنده بال پرندهاى که زنده مىشود، حتما همان ذرات قبلى خودش باشد. ذرات و ملکولهاى سازنده سلولهاى بدن پرندگان اهمیتى و اصالتى نداشتهاند که حتما به پرنده قبلى بازگردند. مهم، همان پرنده قبلى بوده که تنها با روابط دقیقى که بین اجزا و ذراتش برقرار بوده، متعین مىشده است. جالب است که تفسیر المیزان نیز از روابطى بین اجزاى مادى که نزد خدا محفوظ بوده و ما به آن احاطهاى نداریم یاد مىکند و بیشتر از آن که این مورد را معجزهگونه بداند، آن را یک روند حساب شده و علمى قلمداد مىکند. چه روابط مهمى بین ذرات بدن پرنده وجود دارند که او را با همه خصوصیاتش رقم مىزنند و هست مىکنند؟ ملکولهاى بدن پرنده با چه آرایشى کنار هم چیده مىشوند؟ چه برنامهاى، چه اطلاعاتى این ملکولها را به صورت پروتئین و گوشت و پوست و استخوان درمىآورد؟ با توجه به حقایق علمى ارائه شده، جواب این سؤال را در حد بسیار خوب و قابلقبولى مىدانیم.
بررسى آیات259 و 260 سوره بقره از این بابت مهم بودند که روشن شود با فرضیه نظریه جدید ناسازگار نیستند و نمىتوانند صرفا تاکیدکننده نظریه سابق باشند. صحیح نخواهد بود اگر تنها این دو آیه را مستمسک خود قرار دهیم، زیرا ما در زمان وقوع این دو ماجرا حاضر نبودهایم، اما رویش گیاهان واقعهاى بوده است در معرض دید تمام انسانها. هرگز در سرزمینى خشک ساقه خشکیده و مرده یک بوته گیاه وحشى، به آب باران جان دوباره نمىگیرد، بلکه همواره ساقهاى نو مىروید و برگ سبز تازهاى ایجاد مىکند، چرا باید استخوانهاى مرده دوباره جان بگیرند؟
....................................................................................................................
منبع:فصلنامه مشکوة، شماره 60