سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
برادران، در کنار ظرف های بزرگ [غذا]، چه بسیارند و به هنگام حوادث روزگار، چه کم! [امام علی علیه السلام]
 
امروز: سه شنبه 103 اردیبهشت 25

توضیح و تفسیر آیات

آیه اول:
(وَلا تَقُولوا لِمَنْ یُقْتَل فی سَبیلِ اللَّه اَمْواتٌ بَلْ اَحْیاءٌ وَلکِنْ لاتَشْعُرون)(15)
پس از جنگ بدر که چهارده نفر از اصحاب رسول خدا(ص) به شهادت رسیدند، مشرکان به تمسخر گفتند: «یاران محمّد، بیهوده خود را در میدان جنگ به کشتن دادند» و برخى از دوستان آن شهیدان نیز چنین پنداشتند که آنان، اینک مرده‏اند؛ تا اینکه این آیه بر پیامبر اکرم(ص) نازل شد و خدا فرمود:
(وَلا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ اللَّهِ اَمْوات)
پیکارگران کشته شده در راه خدا را مرده نپندارید. (اینان از جهان مادى به جهانى بس برتر کوچ نمودند).
(بَلْ اَحْیاءٌ وَلکِنْ لاتَشْعُرون)
شهداى راه حق(در جهان برزخى) برخوردار از حیات همراه با سعادت هستند و شما از درک این حقیقت و آگاهى از آن ناتوانید.
آیه دوم:
(وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیل اللَّه أمواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرحینَ بِمااتیهُمُ‏اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرونَ بِالَّذین لَمْ‏یَلْحَقوا بِهِم مِنْ خَلْفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیْهِمْ وَلاهُمْ یَحْزَنُونَ)(16)
این آیه، درباره هفتاد تن از شهداى جنگ احد نازل شده و آیه پیش را کامل مى‏نماید. خداوند در این آیه مى‏فرماید:
(وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیل اللَّه أمواتاً بَلْ اَحْیاءٌ)
شهداى راه خدا را مرده مپندار؛ بلکه آنها زنده‏اند.
خداوند در دنباله آیه از چگونگى حیات آنان، چنین سخن مى‏گوید:
(عِنْدَ رَبّهم یُرْزَقونَ)
آنان در جوار پروردگار خویش زندگى مى‏کنند و از نعمتهاى آن سامان، رزق و روزى داده مى‏شوند.
(فَرِحینَ بِما اتیهُم اللَّه مِنْ فَضْلِه)
شهدا، به جهت فضل و بخشش الهى که نصیبشان گشته، شادمانند و از موفقیت در امتحان الهى و رسیدن به وعده‏هایى که بدیشان داده شده بود، بسیار مسرورند.
(وَ یَسْتَبْشِرونَ بِالَّذین لَمْ یَلْحَقوا بِهم مِنْ خَلْفِهم)
اینان چون شهیدند، شاهد بر کردار امت خویشند؛ بنابراین، دوستان دنیاشان را که رهرو این راهند، بدین سرور و شادمانى مژده دهند.
(اَلّا خَوفٌ عَلیْهم وَلاهُم یَحزَنونَ)
و به آنان گویند: از مردن در راه خدا، هیچ مهراسید و هیچ ترس و اندوهى به خود راه ندهید که جهانى نیک و زیبا در پیش رو دارید.

از این دو آیه، نکات زیر فهمیده مى‏شود:
1 - شهداى راه حق و حقیقت از زندگى و حیات برخوردارند.
2 - در جوار رحمت پروردگار خویش، از رزق و روزى بهره‏مندند.
3 - از لطف و محبت الهى درباره خود، احساس شادى و مسرت مى‏کنند.
4 - از حال رهروان راه شهادت آگاهند و آنها را به حرکت در مسیر خویش مژده مى‏دهند.
در خصوص این آیات، برخى مفسران شبهاتى القا کرده‏اند که پس از طرح اشکال، پاسخهاى لازم داده مى‏شود.
اشکال اول: برخى از مفسران(روشنفکر مآب) درباره زندگى شهدا، مى‏گویند:
«منظور از حیات در این آیات، زندگى حقیقى و واقعى نیست؛ بلکه مراد زنده بودن نام نیک آنهاست».
جواب اشکال: حکیم و مفسر الهى، مرحوم علامه طباطبایى(ره) راجع به این شبهه، به شرح زیر پاسخ مى‏دهد:
«1 - حیاتى که مراد از آن، زنده بودن نام نیک باشد، حیاتى وهمى و خیالى است که غیر از اسم و لفظ حیات، حقیقت دیگرى ندارد و چنین موضوع موهومى خارج از شأن کلام الهى است که پیکارگران و ایثار کنندگان راه خویش را به حیاتى فریبنده و گول زننده وعده دهد!
2 - اگر مراد از حیات، زنده بودن نام نیک شهدا باشد، لزومى به ذکر (لاتشعرون)- در دنباله آیه اول- نیست؛ زیرا این مقام دلخوش کن، مقامى نیست که دانستن آن شگفت و عجیب باشد و جا داشت که خدا بگوید: بلکه نام نیکشان زنده است و شما پس از آن، ایشان را به نیکى یاد مى‏کنید.
3 - نام نیک، نیازى به رزق و روزى ندارد که خدا بفرماید: (عند ربهم یرزقون).
بنابراین، منظور از حیات در این آیات، زندگى واقعىِ حقیقى همراه با سعادت و مسرت است؛ و شهدا در جهان برزخى از حیات توأم با سرور و لذت برخوردارند».(17)
اشکال دوم: برخى دیگر چنین شبهه کرده‏اند که حیات پس از مرگ - در جهان برزخى - فقط مربوط به شهداى جنگ بدر است و شامل دیگران نمى‏شود؛ بنابراین، حیات برزخى عمومیت ندارد.
جواب اشکال: مرحوم «علامه طباطبایى» -در رفع این اشکال- نیز چنین پاسخ مى‏دهد:
«من براستى نمى‏فهمم منظور از این سخنان چیست؟ این مفسران، حیات شهداى بدر را چگونه تصور مى‏کنند که فقط مختص به آنها باشد ولاغیر؟
آیا این دسته از مفسران که حیات پس از مرگ در عالم برزخ را منکر مى‏شوند و آن را محال مى‏دانند، راجع به شهداى بدر، معتقد به معجزه‏اى شده‏اند؟ و حال آنکه معجزه به امر محال تعلق نمى‏گیرد.
آیا مى‏گویند: خداوند، در خصوص شهداى بدر، کرامتى قائل شده که حتى پیامبر اکرم(ص)، سایر انبیا و معصومین(ع) را چنین کرامت نکرده است؟ چگونه یک آدم عاقل به خود جرأت مى‏دهد که لب به چنین سخنى گشاید؟ آیا این حرفها، سفسطه بازى نیست؟»
علامه طباطبایى(ره) پس از بیان این مطالب، به اختصار جواب مى‏دهد:
«اگر این مفسران اندکى دقت به خرج مى‏دادند، مى‏یافتند که سیاق آیات دلالت بر تمام کشته شدگان راه خدا دارد».(18)
نگارنده این سطور نیز در تکمیل پاسخ فوق گوید: اگر بنا بود که آیات قرآن مختص به موضوع و افراد یا محدود به زمان و مکان نزول وحى باشد، احکام قرآن (این کتاب بزرگ آسمانى) از حد افرادى خاص (عده‏اى که آیات درباره آنان نازل شده است) و زمان و مکانى خاص (عصر پیامبر و سرزمین حجاز) تجاوز نمى‏کرد و این علاوه بر اینکه اهانتى بس بزرگ به مقام شامخ کتاب آسمانى است، رسالت جهانى پیامبر اکرم(ص) را که به تعبیر قرآن (کافةً لِلنَّاس) مى‏باشد، مخدوش مى‏سازد؛ و اگر خداى ناکرده این تفسیرهاى بى‏محتوا باب شود، بعضى از احکام مسلم قرآن در معرض تهدید و تحریف عده‏اى روشنفکر غربزده قرار خواهد گرفت.
آیه سوم:
(اَلَّذینَ تَتَوفّاهُم الْمَلائِکَةُ طَیّبینَ یقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُم ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُم تَعْمَلونَ)(19)
این آیه بیانگر وضع انسانهاى پاک و باتقوا در هنگام مرگ و پس از مرگ است. خداوند درباره آنان مى‏فرماید:
(اَلَّذینَ تَتَوفّاهُم الْمَلائِکَةُ طَیّبینَ)
فرشتگان الهى، پاکان و نیکانى را که در دنیا از گناه، شرک و ستم به دور بودند و در صدق و پاکى دنیا را سپرى نمودند؛ به نیکى در مى‏یابندشان.
(یقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُم)
گویندشان: سلام و درود بر شما! اینک وارد وادى شده‏اید و از هر گزندى در امانید.
(اُدْخُلوا الْجَنَّة بِما کُنْتُم تَعْمَلونَ)
به سبب کردار نیکتان، وارد بهشت گردید و از نعمتهاى الهى بهره برید.
از سیاق کلام و عبارت (اُدخُلوا الجَنَّة) که با لفظ ماضى (قیل) و با فعل امر (اُدخُلوا) بیان شده است؛ استفاده مى‏گردد که مراد از (جَنَّة) در آیه بالا، بهشت برزخى است.
آیه چهارم:
(لایَسْمَعُونَ فیها لَغواً اِلّا سَلاماً وَلَهُم رِزْقُهُمْ فیها بُکْرَةً وَ عشیّاً)(20)
این آیه برخورد انسانهاى نیک را با یکدیگر چنین بیان مى‏دارد:
(لایَسْمَعُونَ فیها لَغواً اِلّا سَلاماً)
هیچ گفتار بیهوده و سخن عبث از آنان شنیده نشود و آنچه در آنجا شنیده مى‏شود، نداى درود و سلام بهشتیان و فرشتگان الهى است.
(وَلَهُم رِزْقُهُمْ فیها بُکْرَةً وَ عشیّاً)
رزق و روزى آنان در صبح و شب بدون هیچگونه رنجى بدیشان مى‏رسد.
از عبارت (بُکْرةً وَعَشیّاً) (صبح و شب) در آیه، استنباط مى‏شود که این رزق و روزى به بهشتیان جهان برزخى مربوط است؛ زیرا بهشت جهان اخروى، خورشید و ماه ندارد که موجب صبح و شب گردد.
خداوند در قرآن مى‏فرماید:
(لایَرَونَ فیها شَمساً ولازَمْهَریراً)(21)
در قیامت، خورشید و ماه دیده نمى‏شود.
آیه پنجم:
(قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّة قالَ یالَیْتَ قَومی یَعْلَمون بِما غَفَرلی رَبّی وَجَعَلَنی مِنَ الْمُکْرَمینَ)(22)
حبیب نجار(مؤمن آل یاسین) یکى از سه مؤمن بزرگ عالم است که بنا به فرموده پیامبر اکرم(ص):
«لحظه‏اى به خداى خویش، کفر نورزید».(23)
حبیب، قوم بت پرست خود را به پرستش خدا و پیروى از پیامبران فرا مى‏خواند؛ قومش کینه او را به دل گرفتند و سرانجام او را کشتند.
خداوند، جریان گفت و گوى او را - پس از مرگ - با فرشتگان الهى، چنین بیان مى‏دارد:
(قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّة)
فرشتگان به او گفتند: «اینک به بهشت درآى!».
(قالَ یالَیْتَ قَومی یَعْلَمون بِما غَفَرلی رَبّی)
حبیب گفت: «اى کاش! قوم من از سعادتى که در این جهان نصیبم شده، آگاه مى‏شدند تا از پرستیدن بتها و کجروى‏ها دست بر مى‏داشتند و به پرستش خداى با عظمت رو مى‏آوردند».
(وَجَعَلَنی مِنَ الْمُکْرَمینَ)
اى کاش! مى‏دانستند که پروردگارم مرا در صف بندگان خاص خویش قرار داده است تا به صدق گفتارم ایمان پیدا مى‏کردند و در این راه با سعادت، استوار، قدم پیش مى‏نهادند.
به دلیلى که در آیه (الَّذین تَتَوفّاهُم الْمَلائِکةُ...)(24) گفته شد؛ مراد از (اُدْخُلِ الْجَنَّة) در این آیه، ورود به بهشت برزخى است نه بهشت اخروى.
از طرفى، بین کشته شدن حبیب و ورودش در بهشت، فاصله چندانى نبوده و آنقدر این دو به هم پیوسته بیان شده که گویى کشته شدنش همان و صدور دستور ورود به بهشتش همان! بنابراین، هم از ظاهر آیه و هم از سیاق کلام پى‏برده مى‏شود که منظور، بهشت عالم قبر است.(25)
البته عده‏اى از مفسران، منکر دلالت این آیه بر بهشت برزخى هستند که گفتار این دسته مفسران را از نظر مى‏گذرانیم:
اشکال اول: برخى مى‏گویند:
«فعل ماضى (قیل) - در اینجا - دلالتى بر انجام کار در زمان گذشته ندارد که (الْجَنَّة) به بهشت برزخى تفسیر شود؛ بلکه خداوند، فعل ماضى را در این آیه به کار برده است تا بفهماند که صدور این دستور، حتمى و لازم است».
اشکال دوم: دسته‏اى دیگر از مفسران مى‏گویند:
«حبیب وارد بهشت نشده است؛ بلکه خداى تعالى او را به آسمان برد تا روز قیامت، او را روانه بهشت اخروى نماید».
اشکال سوم: برخى دیگر پنداشته‏اند:
«منظور از گوینده (قیلَ ادْخُلِ الْجَنَّة) خدا و فرشتگان الهى نیست؛ بلکه مردمى هستند که در هنگام کشتن حبیب، با تمسخر به او مى‏گفتند: ما تو را مى‏کشیم، پس اگر بهشتى هست در آن داخل شو!».
جواب اشکالات: هر سه اشکال به دلیل آیه (یالیْتَ قَومی یَعْلَمونَ بِما غَفرلی رَبّی وَ جَعَلنی مِنَ الْمُکْرَمینَ) رد مى‏شود؛ زیرا:
«حبیب» هنگامى که لطف و کرامت الهى را در مورد خویش مشاهده کرد، گفت: «اى کاش! قوم من از وضع سعادت‏آمیزم در جوار رحمت پروردگار، آگاه مى‏شدند».
بنابراین، فعل ماضى، دلالت بر وقوع دارد؛ حبیب به بهشت وارد شده است و قائل (اُدْخُلِ الْجَنَّة)هم، قوم گنهکار او نیست -که به استهزا گفته باشند- بلکه گفتار از خود اوست.(26)
آیه ششم:
(وَ مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَاِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرهُ یَوْمَ الْقیامَةِ اَعْمى)(27)
خداوند تبارک و تعالى درباره کیفر بدکاران و گنهکاران مى‏گوید:
(وَ مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَاِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً)
هر کس - در دنیا - از یاد من غفلت کند و از آیین حق روى برگرداند، زندگى‏اش به سختى و تنگى خواهد گذشت.
(وَ نَحْشُرهُ یَوْمَ الْقیامَةِ اَعْمى)
و پس از تحمل این رنج و سختى، در قیامت نیز، کور محشورش مى‏کنیم.
مرحوم علامه طباطبایى در تفسیر این آیه مى‏فرماید:
«یکى از مصادیق معیشت ضَنْک و زندگى تنگ، عذاب قبر است؛ بنابراین، قسمت اول آیه، به دنیا و برزخ و قسمت دوم آیه، به آخرت مربوط است»(28).
در برخى روایات نیز صفت «ضَنْک» براى قبر به کار برده شده است:
قال النبّی(ص): هَلْ تَدْرُونَ فیما اُنزِلَتْ (فَاِنَّ لَهُ معیشةً ضَنْکا)؟ قالوا: اللَّهُ وَرَسُولُهُ اَعْلَم!
قالَ: «عَذابُ الْکافِر فی قَبْره...»(29)
پیامبر اکرم(ص) در تفسیر واژه «ضنکاً» در آیه (فَاِنَّ لَهُ معیشةً ضَنْکا) پرسید. آنها گفتند: خدا و رسولش آگاه‏ترند.
حضرت فرمود: «مراد از معیشت ضنک، فشار و عذاب قبر کافر است».
قَالَ الْمَهْدی(ع) فی قوله تعالى (وَ مِنْ وَرائهم بَرْزَخٌ اِلى‏ یَومِ یُبعَثُونَ): «هُوَ الْقَبْرُ وَإنَّ لَهُم فیه لَمعیشَةً ضَنْکاً...».(30)
حضرت مهدى(ع) در تفسیر آیه (وَ مِنْ وَرائهم بَرْزَخٌ اِلى‏ یَومِ یُبعَثُونَ) فرمود: «منظور از برزخ، عالم قبر است که زندگى کفار در آنجا بسى تنگ است».
آیه هفتم:
(قالُوا رَبَّنا اَمتَّنَا اثْنَتیْنِ وَاَحْیَیْتَنَا اثْنتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنا فَهَلْ اِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ)(31)
وقتى کفار حیات پس از مرگ را در خود احساس کنند، شک و تردیدشان،به یقین تبدیل مى‏شود و در آن حال گویند:
(رَبّنا اَمتَّنَا اثْنَتیْنِ)
بارالها، ما را دوبار (در دنیا و برزخ) میراندى!
(وَاَحْیَیْتَنَا اثْنتَیْنِ)
و دو بار (در برزخ و آخرت) زنده کردى!
(فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنا)
اینک، از یقین آورندگانیم و به گناهان خود اعتراف مى‏نماییم.
(فَهَلْ اِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ)
آیا راهى هست که ما از این رنج و مصیبت خارج شویم؟
ندا خواهد رسید که هیچ راهى براى خروج از این عالم ندارید (وآنچه در دنیا کِشته‏اید، اینک مى‏دروید!)
بدون «حیات برزخى» دو بار مردن و دو بار زنده شدن امکان ندارد. آیه زیر هم، این معنى را تأیید مى‏کند:
(کُنْتُم اَمْواتاً فَاَحْیاکُم ثُمَّ یُمیتُکُم ثُمَّ یُحْیِیکُم ثُمَّ اِلیْهِ تُرْجَعُونَ)(32)
مرده بودید؛ خدا شما را زنده کرد. دیگر بار نیز بمیراند، باز شما را زنده گرداند؛ تا اینکه سرانجام به سوى او بازگشت کنید.

در مورد دلالت آیه هفتم بر حیات برزخى، اشکالاتى بدین شرح مطرح شده است:
اشکال اول: عده‏اى از مفسران مى‏گویند:
«این آیه دلالتى بر حیات برزخى ندارد؛ بلکه مراد از دوبار مردن، مرگ حال نطفگى و دنیاست و مراد از دوبار زنده شدن، زندگى دنیا و قیامت است».
پاسخ: مرگ، وقتى صادق است که قبلاً حیاتى بوده باشد؛ بنابراین، مرگ نسبت به نطفه صدق نمى‏کند و مراد از زنده شدن، حیاتى است که موجب یقین به معاد گردد؛ زیرا کفار در دنیا، قیامت را انکار مى‏کنند و حیات دنیایى آنان نیز موجب یقین به معاد و اعتراف به گناهان نمى‏گردد.(33)
اشکال دوم: گروهى دیگر پنداشته‏اند:
«دو بار مرگ و زندگى، تأکید در مرگ و زندگى دنیا مى‏باشد و دلالتى بر موت و حیات برزخى ندارد؛ چنانکه در آیه زیر هم بدین مطلب اشارت رفته است:
(ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ)(34)
«باز هم به چشم بصیرت، دقت کن».
حکیم و مفسر الهى، مرحوم «علامه طباطبایى» در پاسخ به این اشکال، مى‏گوید:
«این حرف (که مراد از تثنیه و دوبار، تأکید است؛ نه تثنیه واقعى و حقیقى) وقتى درست است که خداوند تعالى، کلمات «اماته و اِحیاء» را تثنیه آورد؛ یعنى بگوید: امتنا اماتتین و احییتنا احیایتین؛(35) (و حال آنکه کلمه (اثنتین) که هم خانواده «تثنیه» و به معناى «دو» مى‏باشد؛ استعمال شده و لذا به هیچوجه معناى تأکید از آن فهمیده نمى‏شود)».
آیه هشتم:
(فَوَقیهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ مامَکَرُوا وَ حاقَ بآلِ فِرْعَونَ سُوءُ العَذابِ اَلنَّارُ یُعْرَضُونَ عَلیْها غُدُوّاً وَعَشِیّاً وَ یَوْمَ تقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلوا آلَ فِرعَوْنَ اَشَدَّ العَذابِ)(36)
این آیه ماجراى مکر و حیله فرعونیان با قوم موسى را که سرانجام به هلاک شدن آل فرعون منجر گردید، چنین بیان مى‏دارد:
(فَوَقیهُ اللَّهُ سَیِّئات مامَکَرُوا)
آنان، آهنگ کشتن موسى و قومش را نمودند و خداى تعالى، ایشان را از شرّ فرعونیان نگه داشت و مکرشان را به خودشان برگرداند و همگى را در دریا غرق ساخت.
(وَ حاقَ بآلِ فِرْعَونَ سُوءُ العَذابِ)
پس از آنکه فرعونیان غرق شدند، در جهان برزخى، دچار «عذاب سوء» گردیدند.
(اَلنَّارُ یُعْرَضُونَ عَلیْها غُدُوّاً وَعَشیّاً)
این «عذاب سوء» عبارت است از: روبه‏روى آتش نمایاندن آنان در صبحگاه و شامگاه.
(وَ یَوْمَ تقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلوا آلَ فِرعَوْنَ اَشَدَّ العَذابِ)
آنگاه که قیامت بر پا شود، عذابى سخت‏تر از «عذاب سوء» نصیب فرعونیان گردد که از آن به عذاب شدیدتر تعبیر مى‏گردد و عبارت است از: افکندن فرعونیان در آتش.
امام صادق(ع) در تفسیر این آیه فرمود:
«ذلِک فِی الدُّنیا -قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامة- لاَنَّ فی نارِالقیامَةِ لایَکُونُ غُدوٌّ وَعشیٌّ؛ ثُمَّ قالَ: «هذا فِی الْبَرزَخِ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَة».(37)
«عذاب سُوء» در جهانِ پیش از قیامت واقع مى‏شود؛ زیرا قیامت، شب و روز ندارد؛ و این موضوع در برزخ، قبل از روز قیامت تحقق مى‏یابد.
دلیلى که در آیه چهارم به آن استناد شد، اینجا نیز صادق است.(38)
مضافاً به اینکه، در این آیه از دو نوع عذاب به شرح زیر نام برده مى‏شود:
1 - (سُوء الْعَذاب): این عذاب، مربوط به جهان برزخى است و آن عبارت است از نمایاندن فرعونیان بر آتش که نسبت به عذاب آخرت خفیف‏تر است.
2 - (اَشَدّ العَذاب): این عذاب، مربوط به جهان اخروى است و آن عبارت است از انداختن فرعونیان در آتش که نسبت به عذاب برزخ بسیار شدیدتر است.
این آیه، به سه دلیل، بر جهان برزخى دلالت دارد:
1 - تفاوت بین تعبیر عذاب اول (سوء العذاب) و عذاب دوم(اشد العذاب).
2 - ذکر صبح و شب در عذاب اول؛ با توجه به اینکه قیامت، صبح و شب ندارد.
3 - تفاوت چگونگى عذاب؛ به طورى که در عذاب اول مقابل آتش نمایانده مى‏شوند و در عذاب دوم، درون آتش افکنده خواهند شد.
آیه نهم:
(اِذِ الاَغْلالُ فی‏اَعْناقِهم وَالسَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ فِی الْحَمیمِ ثُمَّ فِی النّارِ یُسْجَرُون)(39)
خداوند، کیفر کفار را پس از مرگ، چنین بیان مى‏دارد:
(اِذِ الاَغْلالُ فی‏اَعْناقِهم وَالسَّلاسِلُ یُسْحَبونَ فِی الْحَمیم)
گردنهایشان را با غُل و زنجیرهاى آتشین بکشند و در آب جوشان بیفکنند.
(ثُمَّ فِی النّار یُسْجَرون)
پس از آن، در آتش قیامت از شدت عذاب افروخته گردند.
در این آیه، دو نوع عذاب بیان مى‏شود:
1 - انداختن در آب جوشان.
2 - افروختن در آتش.
بین این دو نوع عذاب، با حرف عطف (ثُمَّ) -که دلالت بر ترتیب منفصل و فاصله طولانى دارد- جدایى حاصل شده است؛ از این رو هر دو عذاب، مربوط به آخرت نیست؛ بلکه عذاب اول در جهان برزخى و عذاب دوم در جهان اخروى واقع مى‏شود.
آیه دهم:
(مِمّا خَطیئاتِهم اُغْرِقُوا فَاُدخِلُوا ناراً فَلَمْ یَجِدُوا لَهُم مِنْ دُونِ اللَّهِ اَنْصاراً)(40)
بر قوم گستاخ و سرکش نوح که دستورات الهى را پیروى نمى‏کردند و از پیامبرشان نیز حرف شنوى نداشتند و او را مورد استهزا و تمسخر قرار مى‏دادند، عذابى کُشنده فرود آمد.
خداوند، درباره چگونگى عذاب آنان مى‏فرماید:
(مِمّا خَطیئاتِهم اُغْرِقُوا)
نخستین بار در طوفانى که به امر خدا روى داد -و در تاریخ به «طوفان نوح» معروف است- غرق و هلاک شدند.
(فَاُدخِلُوا ناراً)
پس از مرگ - در دنیا - به آتش افکنده شدند.
(فَلَمْ یَجِدُوا لَهُم مِنْ دُونِ اللَّهِ اَنْصاراً)
در آن حال، غیر از خدا، هیچ یاورى را توانا نیافتند که قادر بر کمک و یارى بر آنان و نجاتشان از عذاب آتش باشد. (کنایه از این است که هنگام افتادن در آتش، از بتها و خدایان دروغینشان کارى ساخته نیست).
منظور از آتشى که قوم نوح در آن افکنده شدند، آتش جهنم برزخى است؛ زیرا:
الف - پس از غرق شدن و هلاک گشتن، حرف عطف «فاء» که دلالت بر ترتیب متصل و انجام پى‏درپى دارد، واسطه شده است؛ گویى آن قدر این دو، به هم پیوسته بیان شده که پس از غرق شدن در طوفان، بى‏درنگ آنان را به آتش افکندند و اگر مراد، آتش آخرت مى‏بود، بایستى با حرف عطف «ثُمَّ» فاصله مى‏شد.
ب - انداختن در آتش، با لفظ ماضى به کار رفته که دلالت بر انجام‏دادن فعل دارد؛ بنابراین چون قیامت هنوز فرا نرسیده، ورود به آتش در جهان برزخى واقع شده است.

غیر از ده آیه‏اى که چگونگى دلالت آنها را بر «حیات برزخى» شرح و توضیح دادیم، آیات دیگرى نیز - از نظر معنا - بر «عالم برزخ» دلالت دارند که به سبب رعایت اختصار، به ترجمه آنها بسنده مى‏کنیم:
(کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُم أَمْواتاً فَأَحیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُم ثُمَّ یُحْییکُمْ ثُمَّ إلَیْهِ تُرْجَعُونَ)(41)
چگونه به خدا کفر مى‏ورزید! در حالى که مرده بودید و خدا شما را زنده کرد؛ دیگربار، بمیراند؛ باز زنده کند و سرانجام نیز به سوى او خواهید رفت.
(إنَّ الَّذینَ تَوَفّاهُمُ الِمَلائِکُةُ ظالِمی أَنْفُسِهِم قالُوا فیمَ کُنْتُم قالُوا کُنّا مُسْتَضْعَفینَ فی الأَرْضِ قالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسعةً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْویهُم جَهَنَّمُ وَسائَتْ مَصیراً)(42)
فرشتگان، هنگامى که جان ستمگران را گیرند؛ (آنها را مورد بازخواست قرارداده) پرسند: «چرا در دنیا بد کردار بودید؟»
گویند: «ما در زمین، مستضعف و ناتوان بودیم».
فرشتگان گویند: «آیا زمین خدا گسترده نبود که (از سرزمین جهل و کفر به وادى علم و ایمان بشتابید و) هجرت کنید؟»
(این بهانه‏ها را نپذیرند) جایگاهشان «جهنم» است که بد جایگاهى است.
(إلَّا الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَالْوِلْدانِ لایَسْتَطیعُونَ حیلَةً وَلایَهْتَدُونَ سَبیلاً فَأُولئِکَ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَفُوّاً غَفُوراً)(43)
آن گروه از مردان، زنان و کودکانى که ناتوان بودند و گریزى برایشان میسر نبود و راهى براى نجات نمى‏یافتند به بخشش و رحمت خداوند امیدوار باشند که خداوند بخشنده و آمرزنده است.
(وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لی وَ لاتَفْتِنّی‏ أَلا فی الفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ)(44)
برخى از منافقان گویند: «ما را از جهاد معاف دار! و در (آتش) فتنه نینداز!» آگاه باش! آنان خود در فتنه افتادند؛ و اکنون، آتش، آن کافران را در برگرفته است.
(أَلَمَ تَرَ إِلَى الَّذینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ‏اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُم دارَالْبَوارِ جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ القَرارُ)(45)
آیا ندیدى! حال مردمى که نعمت خدا را تبدیل به کفر و نافرمانى کردند و (خود و) قوم خود را به دیار تباهى رهسپار ساختند و به دوزخ -که بد جایگاهى است- در افتادند!
(وَ قالَ الَّذینَ لایَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْنا المَلائِکَةُ أَوْ نَرى‏ رَبَّنا لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فی أَنْفُسِهِم وَ عَتَوْ عُتُوّاً کَبیراً یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ لابُشْرى‏ یَوْمَئذٍ لِلْمُجْرِمینَ وَ یَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً أَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرّاً وَ أَحْسَنُ مَقیلاً)(46)
آنان که امید به دیدار ما نداشتند، مى‏گفتند: «چرا فرشتگان بر ما فرستاده نشدند؟ چرا ما خدا را به چشم نمى‏بینیم؟» بدرستى که آنان راه غرور و تکبر را پیش گرفتند و به شدت در جهت سرکشى و طغیان شتافتند؛ روز دیدار با فرشتگان، مژده‏اى از آنان نیابند؛ بلکه گویندشان: «از رحمت خدا به دور باشید!» ما نیز به کردار بدشان توجه کرده و همه اعمالشان را محو گردانیم. اهل بهشت در آن روز، قرارگاهى به مراتب بهتر و خوابگاهى نیکوتر(از دنیا) خواهند داشت.
(وَ إِنَّ لِلَّذینَ ظَلَمُوا عَذاباً دُونَ ذلِکَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لایَعْلَمُونَ)(47)
براى ستمکاران، پیش از قیامت، عذابى خواهد بود که بیشتر مردم از آن آگاه نیستند.
(فَأَمّا إِنْ کانَ مِنَ المُقَرَّبینَ فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّتُ نَعیمٍ)(48)
اگر از نیکان به درگاه خدا باشد؛ (در بهشت برزخى) آسوده و شادمان و در آخرت نیز از بهشت جاودان بهره‏مند است.
(وَ أَمّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبینَ الضَّالّینَ فَنُزُلٌ مِنْ حَمیمٍ وَ تَصْلِیَةُ جَحیمٍ)(49)
اما اگر از بد کرداران و گمراهان باشد؛ (در جهنم برزخى) آب گرم جوشان بدو آشامند و (در جهنم آخرت نیز) جایگاهش اندر آتش است.
(یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعی‏ إلى‏ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلی فی عِبادی وَادْخُلی جَنَّتی)(50)
اى نفس قدسى آرام! به نزد پروردگارت باز آى در حالى که خدایت از تو خشنود است و تو هم از خدایت خشنود؛ باز آى و در صف بندگان خاصم درآى! و وارد بهشتم شو!

دسته بندى موضوعى

با اندکى ژرف اندیشى در آیات برزخ، مى‏توان آنها را به چهار دسته تقسیم نمود:(51)

الف - گفت و شنود فرشتگان با نیکان:

(الّذینَ تَتَوَفّاهُم الْمَلائِکةُ طَیِّبینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلیْکُم)(52)
فرشتگان به پرهیزکاران گویند: «سلام علیکم».
(یا اَیَّتُها النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعی اِلى‏ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیّةً)(53)
فرشتگان به انسانهاى صالح گویند: «به سوى پروردگارتان بازآیید!».

ب - گفت و شنود فرشتگان با بدان:

(قالَ رَبِّ ارْجَعُونِ لَعَلّی اَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ، کَلاَّ)(54)
گویند: «مرا بازگردان».
فرشتگان خواهند گفت: «هرگز، بازنخواهى گشت!».
(قالُوا کُنّا مُستَضْعَفینَ فِی اْلاَرْضِ قالُوا اَلَمْ تَکُنْ اَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِروا فیها)(55)
گویند: «ما مستضعف بودیم».
فرشتگان خواهند گفت: «چرا هجرت نکردید؟»

ج - حیات با سعادت نیکان:

(وَلَهُم رِزْقُهم فِیها بُکْرَةً وَعَشِیّاً)(56)
رزق و روزى - صبح و شب - بدون رنج به آنان مى‏رسد.
(بَلْ اَحیاءٌ عِنْدَ رَبِّهم یُرْزَقُون)(57)
شهدا زنده‏اند و پیش خدا روزى داده مى‏شوند.

د - حیات بى‏سعادت بدان:

(اَلنّارُ یُعْرَضُونَ عَلیْها غُدُوّاً وَ عَشِیّاً)(58)
صبح و شب، آتش بر آنان عرضه مى‏گردد.
(مِمّا خَطیئاتِهم اُغْرِقُوا فَاُدْخِلُوا ناراً)(59)
پس از غرق شدن، در آتش افکنده شدند.

پی نوشت ها:

1 . مؤمنون (23) آیه 99 - 100.
2 . در برخى از آیات دیگر نیز آمده است: وقتى انسانهاى بدکردار، خود را در عذاب و وعده الهى را حق مى‏بینند؛ اظهار مى‏دارند:
الف - (ربنا ابصرنا و سمعنافارجعنا نعمل صالحاً انا موقنون)
پروردگارا! ما اینک چشمهایمان بینا و گوشهایمان شنوا گشته و به حقایق این عالم، یقین آوردیم؛ پس ما را به دنیا بازگردان تا کارهاى شایسته انجام دهیم.
سجده (32) آیه 12.
ب - (یا لیتنا نردّ و لانکذّب بآیات ربنا)
اى کاش، ما را به دنیا باز مى‏گرداندند؛ و دگر بار نشانه‏هاى الهى را دروغ نمى‏پنداشتیم.
انعام (6) آیه‏27.
3 . «بحار الانوار»، ج‏6، ص‏214.
4 . «مدرک پیشین»، ص‏218.
5 . بقره (2) آیه 154.
6 . آل عمران (3) آیه 169 - 170.
7 . نحل (16) آیه 32.
8 . مریم (19) آیه 62.
9 . یس (36) آیه 26 - 27.
10 . طه (20) آیه 124.
11 . مؤمن (40) آیه 11.
12 . مؤمن (40) آیه 45 - 46.
13 . مؤمن (40) آیه 71 - 72.
14 . نوح (71) آیه 25.
15 . بقره (2) آیه 154.
16 . آل عمران (3) آیه 169 - 170.
17 . برگرفته از: «تفسیر المیزان»، العلامة الطباطبایى، ج‏1، ص‏345 - 347، منشورات جماعة المدرسین.
18 . «تفسیر المیزان»، ج‏1، ص 348 - 349. «ترجمه تفسیر المیزان»، ج‏2، ص‏241 - 252.
19 . نحل (16) آیه 32.
20 . مریم (19) آیه 62.
21 . دهر (76) آیه 13.
22 . یس (36) آیه 26 - 27.
23 . «مجمع البیان»، الشیخ الطبرسى، ج‏8، ص‏526، مکتبة العلمیة الاسلامیة:
قال رسول اللَّه: «سباق الامم لم یکفروا باللَّه طرفة عین: على بن ابى‏طالب(ع)؛ و صاحب یاسین، و مؤمن آل فرعون، و هم الصدیقون و علیّ افضلهم».
سبقت یافتگان همه امتها - که حتى لحظه‏اى به خدا کفر نورزیدند - سه نفرند: على‏ابن ابى‏طالب(ع)، مؤمن آل یاسین، و مؤمن آل فرعون؛ این سه نفر از راستگویانند و على(ع) برترین آنهاست.
24 . نحل (16) آیه 32.
25 . برگرفته از: «تفسیر المیزان»، ج‏17، ص‏79، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات.
26 . برگرفته از: «تفسیر المیزان»، ج‏17، ص‏79. «ترجمه تفسیر المیزان»، ج‏33، ص‏136-135.
27 . طه (20) آیه 124.
28 . برگرفته از: «تفسیر المیزان»، ج‏14، ص 225 - 226.
29 . «الفروع من الکافى»، ج‏3، ص‏231. «المحجة البیضاء»، ج‏8، ص‏305.
30 . «بحار الانوار»، العلامة المجلسى، ج‏78، ص‏148 دارالکتب الاسلامیة.
31 . مؤمن (40) آیه 11.
32 . بقره (2) آیه 28.
33 . بر گرفته از: «تفسیر المیزان»، ج‏17، ص‏312 - 314.
34 . ملک (67) آیه 4.
35 . «تفسیر المیزان»، ج‏17، ص 313. «ترجمه تفسیر المیزان»، ج‏34، ص 180.
36 . مؤمن (40) آیه 45 - 46.
37 . «مجمع البیان»، الشیخ الطبرسى، ج‏8، ص‏526. مکتبة العلمیة الاسلامیة.
38 . دلیلى که در آن آیه اقامه شد، با استناد به آیه زیر است:
(لایرون فیها شمساً و لازمهریرا)
در قیامت، خورشید و ماه دیده نمى‏شود. دهر (76) آیه 13.
39 . مؤمن (40) آیه 71 - 72.
40 . نوح (71) آیه 25.
41 . بقره (2) آیه 28.
42 . نساء (4) آیه 97.
43 . نساء (4) آیه 98 - 99.
44 . توبه (9) آیه 49.
45 . ابراهیم (14) آیه 28.
46 . فرقان (25) آیه 21 - 24.
47 . طور (52) آیه 47.
48 . واقعه (56) آیه 88 - 89.
49 . واقعه (56) آیه 92 - 94.
50 . فجر (89) آیه 27 - 29.
51 . این فکر (دسته بندى در آیات برزخى) را از «حیات اخروى»، شهید مطهرى گرفته‏ایم؛ لیکن نظم، روش و نگارشِ بحث، از نگارنده است.
52 . نحل (16) آیه 32.
53 . فجر (89) آیه 27 - 28.
54 . مؤمنون (23) آیه 99.
55 . نساء (4) آیه 97.
56 . مریم (19) آیه 62.
57 . آل عمران (3) آیه 169.
58 . مؤمن (40) آیه 46.
59 . نوح (71) آیه 25.


 نوشته شده توسط محمد جوانمردی در جمعه 88/8/8 و ساعت 12:43 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم

معاد شناسی
محمد جوانمردی
این وبلاگ در مورد معاد ودنیای آخرت و برزخ میباشد که سعی بنده این است که بتوانم به صورت علمی به این مسئله بپردازم . ان شاء الله

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 29
مجموع بازدیدها: 182835
فهرست موضوعی یادداشت ها
آرشیو
جستجو در صفحه

خبر نامه